پروفایل اشتراکی mahdi

مجموعه زیر صداهای مذهبی نواهای کمـیاب مذهبی(به روز شده) – مـهدی بیـا | دانلود نواهای بسیـارکمـیاب محرم – مـهدی بیـا | نشانـه های بسیـار درون نزدیک بودن ظهور امام زمان عج – مـهدی بیـا | وسواس و افکار شیطانی ام را چگونـه درمان کنم؟ | شـهر سوال | نشانـه های بسیـار درون نزدیک بودن ظهور امام زمان عج – مـهدی بیـا | دانلود نواهای بسیـارکمـیاب محرم – مـهدی بیـا | نشانـه های بسیـار درون نزدیک بودن ظهور امام زمان عج – مـهدی بیـا | خاطرات بهرام و ش - صفحه 10 | مجموعه صوتی درباره امام مـهدی عج – مـهدی بیـا |

مجموعه زیر صداهای مذهبی

نواهای کمـیاب مذهبی(به روز شده) – مـهدی بیـا

توجه : مجموعه زیر صداهای مذهبی آهنگهاي جديد بـه بالاي ليست اضافه ميشـه – بـه ستاره هاي هر موزيك توجه كنيد , بـه انتخاب خودم امتياز بندي گذاشتم. مجموعه زیر صداهای مذهبی توصيه ام اينـه اونـهايي كه 3 يا 4 ستاره دارند رو حتما دانلود كنيد.

موزیک مـیانی فیلم توبه ی نصوح (۱۳۶۰) حسام الدین سراج، مجموعه زیر صداهای مذهبی بسیـار زیبا، به منظور اولین بار درون اینترنت ****

هنرمند فقید کمال سلامـی مجری سالهای ۶۰ تلویزیون تصویری***

تیتراژ برنامـه بسیـار نوستالژیک زهره و زهرا، تصویری (بسیـار زیبا)****

دانلود کامل باز هم مرغ سحر کیفیت بالا (شبیـه این فایل درون هیچ جای اینترنت موجود نیست)****

موذن اذان بگو بسیـار زیبا ***

اذان بسیـار زیبای ابتدای انقلاب ****

اذان زیبای اوایل انقلاب ***

لالایی عاشورا، بسیـار زیبا ****

سریـال مـیرزا کوچک خان ***

آهنگ بعد قهرمانی رضازاده – بسیـار زیبا ( انحصاری سایت ) ***

موزیک بسیـار زیبایی کـه رادیو پیـام صبحها به منظور نشاط ملت مـیزاره ، معروفه شدید ***

سرود بسیـار زیبا و نایـاب مادر مادر مادر ، اجرای گروه سرود فرزندان شـهید (انحصاری سایت)****

شـهید مطهر، گلریز **

دریغا ای دریغا، گلریز بـه مناسبت ارتحال ***

کجایید ای شـهیدان خدایی ، بیژن کامکار **

سریـال ابن سینا۲ **

سریـال ابن سینا۱ ، بسیـار زیبا ***

نوای کاروان آهنگران ***

روزی روزگاری ۲ **

جذر و مد، ماه رمضان ***

آهنگ بـه یـادماندنی و نایـاب قصه ظهر جمعه با صدای محمد رضا سرشار  نسخه دو***

مـیگذرد کاروان – شـهرام ناظری ، بسیـار زیبا ( انحصاری سایت ) ****

موسیقی متن بسیـار زیبای سریـال سفر بـه چزابه ***

ستاره ی مشرقی(پرسه زنون) از علی اصحابی بسیـار زیبا درون مدح هشتمـین نگین ****

نوای بسیـار زیبای تار از استادهوشنگ ظریف(پخش از رادیو) ***

آهنگ بسیـار زیبایی کـه از رادیو پیـام پخش مـیشـه(تهران بارانی)****

ویدئوی صحنـه آخر سریـال وارث(ویژه محرم) بسیـار زیبا

تیتراژ ابتدایی سریـال وارث(ویژه محرم) ازآقای اشراقی-بسیـار زیبا ***

ترانـه بسیـار زیبای سریـال روشنتر از خاموشی(ملاصدرا) از علیرضا قربانی ***

شب دهم ۳ – نوایی زیبا از سریـال شب دهم **

شب دهم ۲ – با صدای علیرضا قربانی، بسیـار زیبا ( انحصاری سایت ) ****

تیتراژ پایـانی شب دهم ، علیرضا قربانی **

گله کرکسها، بسیـار زیبا از محسن یگانـه ***

موسیقی تیتراژ سریـال خانـه ای درون تاریکی با صدای استثنایی سینا سرلک (انحصاری سایت)***

ترکیبی بسیـار زیبا و استثنایی از نوای نی و تار ***

ماه رمضون، زیبا از نگار هنرمند خردسال **

تیتراژ انتهایی سریـال زیبای پهلوانان نمـیمـیرند، با صدای زیبای محمد اصفهانی و شعر مولانا ***

تیتراژ ابتدایی سریـال زیبای پهلوانان نمـیمـیرند (انحصاری سایت)**

یک موسیقی بی کلام بسیـار زیبا ***

اسماء الهی پروردگار، اجرای سامـی یوسف تصویری، صوتی ***

تواشیح بسیـار زیبای صلوات از سامـی یوسف تصویری، صوتی ****

دانلود بخشی بسیـار زیبا از سریـال زیر تیغ – تصویری، مجموعه کامل موسیقی سریـال (انحصاری سایت)

سریـال سایـه آفتاب ، علیرضا قربانی ، بسیـار زیبا ***

سریـال زیر زمـین ( ماه رمضان ) احسان خواجه امـیری، زیبا **

رسم عاشقی_همایون شجریـان ، بسیـار زیبا ****

تیتراژ انتهایی با آواز بسیـار زیبا سریـال روزگار خوش آقا حبیب ****

تیتراژ ابتدایی ، بی کلام ، روزگار خوش حبیب آقا ***

یک وجب خاک ، تیتراژ پایـانی **

یک وجب خاک_ تبتراژ بسیـار زیبای ابتدایی ، مجید اخشابی ****

تیتراژ ماه عسل محسن یگانـه **

یـا طیبه ، آهنگ عربی انگلیسی بسیـار زیبا از چند کودک ***

یـا طیبه ، آهنگ بسیـار زیبای عربی ، سرود چند کودک عرب ***

موسیقی مـیانی و فاخر سریـال امام علی ع با نوای نی، از فرهاد فخرالدینی، بسیـار زیبا ****

موسیقی سریـال امام علی ع بی کلام **

موسیقی سریـال امام علی ع با صدای صدیق تعریف **

دانلود تمام نواهای بـه یـادماندنی از دفاع مقدس، همراه ۳ کلیپ از روایت فتح، بسیـار زیبا ***

موسیقی سریـال زیبای معصومـیت از دست رفته، محمد اصفهانی، زیبا **

تیتراژ سریـال گمگشته_ مجید اخشابی، بسیـار زیبا ***

موسیقی متن بسیـار زیبای سریـال گمگشته ***

اذان زیبای قسمت آخر سریـال ساعت شنی، نایـاب ( انحصاری سایت )- صوتی ***

اذان زیبای قسمت آخر سریـال ساعت شنی، نایـاب ( انحصاری سایت )- تصویری ، زنده یوتیوب ***

تار و کمانچه ۲، بسیـار زیبا ***

تار و کمانچه ۱، زیبا **

مـیرن آدما ( رسم زمونـه ) ، رسول ان، بسیـار زیبا ***

سریـال مرده متحرک ۲، نیما سرلک ***خواننده ارکستر ملی، کوچکترین شاگرد استاد شجریـان، صدای بسیـار زیبایی دارد

سریـال مرده متحرک ۱، نیما سرلک **

آهنگ آخرین قسمت سریـال مـیوه ممنوعه ، هرچه دارم از تو دارم، احسان خواجه امـیری ، زیبا **

آهنگ مـیانی مـیوه ممنوعه ، بزار هیشکی کنار ما نباشـه ، نیما رسایی ، زیبا ***

آهنگ مـیانی مـیوه ممنوعه ، بـه من مومن نگو، احسان خواجه امـیری ، زیبا **

آهنگ مـیانی مـیوه ممنوعه ، آزاده آزادم ، احسان خواجه امـیری ، زیبا ***

تمام آهنگهای انقلاب (انحصاری سایت) ****

توبه، بسیـار زیبا (انحصاری سایت) ***

پریدخت،سالار عقیلی **

برای آخرین بار۱،خواجه امـیری **

برای آخرین بار۲،خواجه امـیری **

تیتراژ ماه عسل،فرزاد فرزین **

حسنم غریبه ***

نوحه شیرازی – بسیـار زیبا ( انحصاری سایت ) ***

نوحه آذری موذن زاده ***

امـیرالمومنین – بسیـار زیبا ****

علی سرمایـهء ایمان ***

سریـال وفا_اصفهانی **

تیتراژ پایـانی سریـال اغما با صدای مرتضی اسکندری، بسیـار زیبا ***

مـیوه ممنوعه_ خواجه امـیری **

شکرانـه_ محمد اصفهانی **

سریـال ریحانـه **

سریـال غریبانـه، خواجه امـیری **

بنده نواز،مجید اخشابی **

. مجموعه زیر صداهای مذهبی




[نواهای کمـیاب مذهبی(به روز شده) – مـهدی بیـا مجموعه زیر صداهای مذهبی]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Fri, 20 Jul 2018 00:17:00 +0000



نوحه بوشهری درباره حضرت علی اصغر

دانلود نواهای بسیـارکمـیاب محرم – مـهدی بیـا

چند روز پيش داشتم بـه حرفاي يه بنده خدايي گوش ميدادم رسيد اينجا يه طوري شدم…ميگفت: نوحه بوشهری درباره حضرت علی اصغر يه دوستي داشتيم،اهل مشارطه و مراقبه و محاسبه..از اونا بوده كه خيلي رو كاراش حساس بوده ..اين آقا تو همون جووني ميميره، نوحه بوشهری درباره حضرت علی اصغر شب اولي كه تو قبر گذاشتيمش ماهم گفتيم خب دوستمون بوده حق بـه گردنمون داره اين يه شبه كه سختترين شب هر آدميه بيايم واسيم بالا قبرش و براش دعا بخونيم . نوحه بوشهری درباره حضرت علی اصغر هر چي بلد بوديم رو كرديم ، قرآن ، كميل ، زيارت عاشورا ، توسل ، دعاي جوشن كبير که تا صبح وصل بـه دعاي ندبه و دعاي عهد و …
ساعت حدوداي ۲ نصفه شب يكي از بچه ها يهو از جاش بلند شد ، مثه بيد مي لرزيد پرسيدم: محمد چيه؟‌گفت : كسي اينجا بود؟ گفتم نـه ، ديديم داره گريه ميكنـه گفت:همين الان يه لحظه تو خواب بيداري بودم ،يه سيد بزرگوار اومد پيشم، تكونم داد گفت: اينجا چي كارميكني؟
گفتم:رفيقمون بوده از غروب آفتاب که تا حالا پيششيم ،گفت چرا خوابيدي؟ ‌گفتم آقا يه لحظه خسته شدم خوابيدم . نوحه بوشهری درباره حضرت علی اصغر گفت:خواب معنا نداره بلند شيد نكير و منكر و آوردن بالا سرش ميخوان ازش سوال كنن بلند شيد يه كاري كنيد براش!! که تا اينو گفت بچه ها منقلب شدن شروع كردن بـه دعا خوندن و روضه خوندن.. منم تو اين لحظه رفتم بالا سرش، سرمو چسبوندم رو قبرش گفتم: السلام عليك يا اباعبدالله، آقاجون نوكرتيم يه عمر برات سينـه زده گريه كرده نكنـه اين لحظه هاي آخري دستشو رها كني نكنـه تنـهاش بذاري گذشت اون شب..شب هفتش بازم يكي از همون بچه ها خوابش و ديد گفت عليرضا چه خبر؟ شب اول قبر سخت بود؟ گفته بود خيلي سخت بود ،نكير و منكر اومدن بالا سرم، هر چي ميگفتن، زبونم بند اومده بود هر چي گفتن من ربك ؟ هيچي يادم نمي اومد،من نبيك؟من امامك ؟ هيچي يادم نمي اومد.يهو ديدم شما بالا قبرم نشستيد داريد روضه ميخونيد ..گفتم من هيچي يادم نمياد اما فقط اينو ميدونم آقام حسينـه!!… يهو ديدم ،دارن ميگن :

رهاش کنیم بوی حسین مـیده

چون درون لحدم نكير و منكر ديدند يك يك همـه اعضاي مرا بوئيدند

ديدند ز من بوي حسين مي آيد از آمدن خويش خجل گرديدند

نوشته ای بسیـار سوزناک : شرح چگونگی شـهادت حضرت سیدالشـهدا علیـه السلام

چند موسيقي و نوحه زيبا ويژه محرم آماده كردم وبراي دانلود درون اينجا ميزارم يك فولدر كامل هست كه شما با كليك روي هر فايل ميتونيد بـه راحتي موزيك رو دانلود كنيد , بـه انتخاب خودم امتياز بندي بين 2 که تا 4 گذاشتم. توصيه ام اينـه اونـهايي كه امتياز 4 دارند رو حتما دانلود كنيد.

صفحه دانلود تمام نواهای و نوحه های ويژه محرم

نوحه بسیـار زیبای ماه نیزه، با صدای رضا هلالی و حامد زمانی، کلیپ این نوحه

داستان زیبای شفا یـافتن حاج ماشالله کرمانی بـه دست مبارک آقا امام حسین ع (فایل صوتی+تصویری)

آلبوم جدید و بسیـار زیبای محرم با صدای حسین خانچی (عربی-فاسی)

صحنـه های بسیـار زیبای شـهادت حضرت عباس ع درون سریـال مختارنامـه

 کلیپ زیبای تصویری کربلا منتظر ماست

دانلود زنی قدیمـی بزن بر و بر سر بـه حال آل پیغمبر ، نسخه ی اصلی

يك نوحه عربي فارسي با صداي مداح عراقي باسم كربلايي واقعا زيباست

صحنـه هایی از کربلا و واقعه ی عاشورا (تصویری) مربوط بـه سریـال زیبای مختارنامـه

صحنـه های نماز ظهر عاشورا (تصویری) بسیـار زیبا – تماشای زنده

صحنـه شـهادت حضرت علی اصغر ع از سریـال مختارنامـه (تصویری) بسیـار زیبا – تماشای زنده

سروده ی بسیـار زیبای حضرت رقیـه، فارسی عربی، بسیـار زیبا، صوتی،  تصویری – تماشای زنده

ای مـهربانم عباس من (جدید)

نوحه بسیـار زیبای ترکی از موذن زاده اردبیلی ، مجموعه نوحه ترکی

نوحه ترکی(آذری) بسیـار زیبا و سوزناک حضرت زینب س، موذن زاده اردبیلی

نوحه و ناله ی بسیـار زیبایی از زبان امام حسین ع به منظور حضرت ابوالفضل ع (جدید)

مداحی ترکی(آذری) درون مدح حضرت ابوالفضل ع (جدید)

لایعلی اصغر ترانـه ای بسیـار زیبا – علی عبدالمالکی(جدید)

عمو عباس، ترانـه ی بسیـار زیبا – علی عبدالمالکی(جدید)

خدای احساس درون مدح حضرت ابوالفضل ع بسیـار زیبا از محمد علیزاده(جدید)

ظهر عطش از محسن چاووشی بسیـار زیبا(جدید)

تعدادی نوحه شیرازی بسیـار زیبا، گلچین این نوحه ها (انحصاری سایت)

بنشین که تا به تو گویم زینب غم دل با تو بگویم زینب با صدای حاج حسین فخری

نوحه بـه سبک زیبای آبادانی از آقای فخری

بوی سیب از محمد حسین حدادیـان ، چشمای قشنگ عباس از م. حسین حدادیـان

نوحه بسیـار زیبای توی آسمون قلبم یـه ستاره مونده تنـها، مـیردامادی

نوحه بابایم کجاست(کویتی پور)

والله و ان قطعتموا یمـینی-سقای تشنگان (محمد اصفهانی)بسیـار زیبا

رقیـه جان، کریمـی، بسیـار زیبا

علی اکبرم(جدید، بسیـار زیبا) – عطشان، اندر این ماتم (بوشـهری،جدید)

فشار قبرم (کریمـی) ، مانده تنـها حسین(کویتی پور) ، روزهای همراهی(دکلمـه)

نوحه شب تاره (کریمـی) ، یـا حسین(دکلمـه) ، یل ام البنین (کریمـی)

یـه سه ساله(علیرضا-حمـیدرضا)بسیـار زیبا

نوحه حضرت زینب(س) بسیـار زیبا اول ، دوم

دو که تا داداش (علیرضا-حمـیدرضا)بسیـار زیبا ، آقامون دلبره دلا رو مـیبره

کربلا (عربی) بسیـار زیبا

نوحه سریـال روزهای اعتراض

نوحه بسیـار زیبای وای زینب از کریمـی

روضه ی بسیـار زیبای ببار ای بارون از کریمـی(جدید) نسخه دو

نوحه بسیـار زیبای دشتی از کریمـی

نوحه نایـاب و زیبای کربلا منتظر ماست از آهنگران

نوحه بسیـار کمـیاب باز این چه شورش هست (انحصاری سایت)

مدحی بسیـار زیبا درون وصف حضرت ابوالفضل العباس ع، حاج محمود کریمـی

نوحه بسیـار زیبای ابوالفضل ساقی طفلان حسین از محمود کریمـی

سالار زینب حسین جان دکلمـه بسیـار زیبا(جدید)

و درون پايان فيلمي استثنايي … فيلمي بسيار زيبا , امام علي ع درون كربلا ميگريد , حتما ببينيد…

قسمت اول ، زنده از يوتيوب / قسمت دوم ، زنده از يوتيوب

دانلود پوستر و کاغذ دیواری بـه مناسبت محرم با کیفیت بالا به منظور چاپ ، بسیـار زیبا

دانلود تمامـی عها و کاغذ دیواری ها درون یک فایل زیپ شده (52 مگابایت)

دانلود کتاب بسیـار زیبای داستان واقعه عاشورا بـه نام هفت شـهر عشق

شـهید مطهری نقل كرده كه روزی امام حسن و امام حسین درون حال كشتی گرفتن بودند. حضرت فاطمـه مـی گفت جانم حسین، امـیرالمومنین مـی گفت جانم حسین، اما دیدند كه پیـامبر مـی گوید جانم حسن. سوال كردند كه یـا رسول الله، حسین برادر كوچك تر است، شما چرا برادر بزرگ را تشویق مـی كنید؟ پیـامبر فرمود: بـه زمـین نگاه كردم، دیدم مـی گوید حسین، آسمان را نگاه كردم، ملائك مـی گفتند حسین. دیدم حسنم غریب است.

شب عاشورا هم حتما به منظور امام حسن(ع) كمـی اشك بریزید. حسن یک کوه تنـها بود

  • مستند محمد، مـیراث یک پیـامبر (زیرنویس فارسی)
  • زیباترین کلیپ های تصویری ویژه ی محرم
  • زیباترین کلیپ ها و دعاهای مذهبی (تصویری)
  • آخرین نواهای مذهبی
  • دعاهای مـهدوی
  • مناجاتهای سحریِ حرم رضوی
  • حسن یک کوه تنـها بود(نواهای شـهادت امام حسن ع)
  • دانلود سروده ها و نواهای رضوی
  • نواهای ماه مبارک رمضان
  • مجموعه صوتی درباره امام مـهدی عج




[دانلود نواهای بسیـارکمـیاب محرم – مـهدی بیـا نوحه بوشهری درباره حضرت علی اصغر]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Sat, 21 Jul 2018 11:43:00 +0000



زمان پخش قسمت آخر یوسف پیامبر شبکه تماشا

نشانـه های بسیـار درون نزدیک بودن ظهور امام زمان عج – مـهدی بیـا

نوشته زير مجموعه اي از نشانـه هاي بسيار درون نزديك بودن ظهور حضرت حجه ابن الحسن العسگري را مورد بررسي قرار داده هست انشاالله كه ديدگان همـه منتظران بـه نواده پاك رسول (ص) روشن گردد اين مطالب برگزيده اي از سايتهاي مختلف و منابع مـهدويت است.

ـ بشارت آيه الله العظمي بهجت : زمان پخش قسمت آخر یوسف پیامبر شبکه تماشا اشاره مستقيم و بشارت صريح آيه الله العظمي بهجت درون جمعي درون مورد نزديكي ظهور امام زمان (عج) كه فرمودند : “ تا كنون بـه جوانان بشارت مي داديد كه منتظر باشيد ظهور مولايتان را خواهيد ديد اينك ( ظهور آنقدر نزديك شده هست كه ) بـه سالخوردگان و پيران هم بشارت دهيد كه ظهور را خواهيد ديد . زمان پخش قسمت آخر یوسف پیامبر شبکه تماشا ” بسياري از منتظران و شيفتگان ولي عصر (عج) را سرشار از شور و شوق ظهور نموده هست و براي آنـها دليلي محكم و برهاني قاطع درون يقين بـه نزديكي ظهور ايجاد كرده هست .

ـ امير عبدالله درون عربستان : يكي ديگر از نشانـه هاي ظهور قتل فرمانرواي عربستان بنام عبدالله مي باشد كه درون ماه ذي الحجه روي خواهد داد . زمان پخش قسمت آخر یوسف پیامبر شبکه تماشا امام صادق درون اين زمينـه مي فرمايد : هركس براي من مرگ عبدالله را تضمين كند من ظهور قائم را براي او تضمين مي كنم … همچنين از آن حضرت روايت شده هست كه : زمانيكه مردم درون سرزمين عربستان درون حال وقوف مي باشند سواري با شتر سبك سير بـه آنجا وارد مي شود و مرگ خليفه را خبر مي دهد و با مرگ او فرج آل محمد و گشايش كار تمام مردم فرا مي رسد . بحار 52 ص 210 و 240

سفياني درون آستانـه كودتا : امام محمد باقر (ع) : سفياني و حضرت قائم درون يك سال قيام مي كنند . ( بحارالانوار ج 52 ص 240) يكي از علامات حتميه ظهور قيام فردي بـه نام سفياني كه همزمان با سيد خراساني درون ماه رجب درون سوريه كودتا نموده و چند كشور همسايه را فتح و سپس بـه سمت عراق پيشروي مي نمايد و لشگري براي دستگيري امام زمان (عج) بـه سوي مكه روانـه مي سازد كه اين لشگر درون بين مكه و مدينـه بـه زمين فرو مي روند و نابود مي شوند و … تعدادي از بزرگان درون سوريه سفياني را ديده و ( با همان ) اوصافي كه درون روايات ذكر شده هست او را شناخته اند كه با برخي مانند عالم فاضل و متعبد استاد بهلول مصاحبه شده و شرح ديدار بـه صورت مكتوب و نوار ويدئويي مستند و مكتوب موجود هست ( كتاب آيا ظهور نزديك است؟ و نوار ويدئويي درون واحد فرهنگي گل ياس) و برخي ديدارها مانند ديدار امام موسي صدر و شـهيد چمران نقلي و غير مستند مي باشد . در ديدار استاد بهلول كه حدودا 10 سال پيش انجام گرفته هست سفياني با همان ظاهر كريه كه درون روايات ذكر شده و جزء فرماندهان ارتش سوريه و فردي جاه طلب و ميانسال ذكر گرديده هست … با شدت گرفتن فتنـه ها و درگيري ها درون منطقه خاور ميانـه و عراق و لبنان و فلسطين و تحت فشار بودن يهوديان غاصب هر لحظه براي كودتاي سفياني كه بـه نفع صهيونيستها و عليه كشورهاي مسلمان صورت مي گيرد شرايط فراهم تر مي گردد

ـ آغاز مرحله اي كه درون آن عراق كانون تحولات هست : سرزمين عراق درون عصر ظهور بر طبق روايات معتبر كانون تحولات بسيار مـهمي هست و منشا معبر و محل برخورد اكثر قيامـهاي دوران ظهور هست . شيصباني حاكم ستمگر عراق ( صدام ) درون نزديكي ظهور از اين مكان جنگ را آغاز مي كند . سفياني بعد از كودتا درون سوريه سرزمين عراق را فتح مي كند . سيد خراساني بعد از قيام بـه سوي عراق حركت مي كند و امام زمان (عج ) نيز بعد از قيام درون مكه بـه سمت عراق پيش مي رود و سرانجام بعد از پيروزي نـهايي مركز حكومت خود را درون كوفه قرار مي دهد . درون شرايط فعلي نيز لحظه بـه لحظه عراق بـه سمت تحولات عظيم و مـهم پيش مي رود و آنگونـه كه از روايات ذكر شده هست در حال تبديل شدن بـه مركز تحولات جهاني درون عصر ظهور مي باشد . امام علي درون مورد تحولات و فتح عراق درون زمان ظهور مي فرمايد : … قلعه ها را بگشايند عراق را فتح كنند هر اختلافي را با خونريزي پاسخ گويند درون چنين زماني ظهور صاحب الزمان (عج) را انتظار كشيد … حوادث جانكاه و كمرشكني روي دهد شكافنده ها ( موشك ها ) بشكافند تيزپروازان( هواپيماها) بـه پرواز درآيند … عراق را فتح كنند هر اختلافي را با خونريزي پاسخ گويند ( بشاره الاسلام ص74) حضرت درون اشاره بـه خروج سفياني درون نـهج البلاغه مي فرمايند:  گويا او را مي بينم كه درون شام فرياد برداشته و با پرچم هايش درون حول و حوش كوفه مي گردد و به اهل كوفه همچون شتر سركش رو مي آورد زمين را از سرهاي بريده فرش مي كند دهانش گشوده قدمش درون زمين سنگين جولانش گسترده و هيبتش عظيم است. بـه خدا قسم شما را درون اين طرف و آن طرف زمين پراكنده مي كند که تا از شما جز بـه مانند باقي مانده سرمـه درون چشم باقي نماند اين برنامـه ادامـه دارد که تا عرب بر سر عقل آيد (نـهج البلاغه خطبه 138) درون نامـه امام زمان بـه شيخ مفيد (ره ):…گروههايي منحرف از اسلام بر عراق تسلط يابند و با كردارهاي زشت خود موجب كمبود ارزاق (محاصره اقتصادي) درون عراق مي شوند.سپس با هلاكت طاغوتي از طواغيت(صدام)اين فاجعه بر طرف مي شود… (بحارالانوار ج 53 ص 175) اوضاع فعلي عراق نشان مي دهد كه ما چقدر بـه ظهور نزديك شده ايم

ـ فراگير شدن فساد و فحشا و ظلم : يكي ديگر از نشانـه هايي كه براي ظهور درون روايات ذكر گرديده هست فراگير شدن انواع فساد و فحشا درون جوامع انساني مي باشد كه درون روايات بعنوان علائم غير حتميه وارد شده هست . رواج انواع فساد جنسي(زنا، زمان پخش قسمت آخر یوسف پیامبر شبکه تماشا همجنسگرايي،برهنگي و …) فساد اقتصادي (ربا،رشوه،گرانفروشي و…) فساد حكومتي(وضعيت فعلي حكومت درون تمام جهان) فساد اجتماعي ( فروپاشي بنيان خانواده ها ، اعتياد و ناهنجاري هاي اجتماعي و …) درون اوضاع كنوني دقيقا منطبق بر فرمايشات روايات و احاديث عصر ظهور مي باشد . پوشش 350 كانال فاسد كه اكثر آنـها زشت ترين و فجيع ترين صحنـه ها را بـه راحتي نمايش مي دهند و تمام اقشار بخصوص جوانان و نوجوانان را درون سراسر جهان تحت تاثير خود دارند و سايتهاي مبتذل اينترنت و سي دي ها و فيلمـهاي مبتذل و فجيع كه درون سراسر جهان فراگير شده اند ( حتي درون ايران ) و …

و ساير نشانـه ها بـه اجمال : بـه بن بست رسيدن تمام نظريه ها براي سعادت انسان ، رويكرد جهان بـه معنويت ، شدت يافتن بلاها ، فتنـه ها و مشكلات ، شدت يافتن دو جريان حق و باطل، شدت يافتن انتظار درون اديان مختلف و فراگير شدن نام و ياد مـهدي (فراگير شدن دعاي ندبه درون سراسر كشور و در هر كوي و برزن ، اقبال و روي آوردن عموم مردم علي الخصوص جوانان بـه اماكن متبرك بـه نام امام زمان (عج) خصوصا جمكران بعنوان پايگاه اصلي منتظران و عاشقان ، بحث روز شدن مساله ظهور و امام زمان (عج) درون بين مردم ،افزايش قابل توجه رويكرد بـه مساله مـهدويت و ظهور درون بين مطبوعات ، صدا و سيما ، سخنراني ها و … و اقبال بـه اين مساله درون حوزه و دانشگاه و در بين فرهيختگان و نخبگان) و ……….

التماس دعا – حسن ستاري ساربانقلي از سایت موعود

از یکی از نزدیکان آقای بهجت سوالی پرسیدند مبنی بر اینکه آیـا بشارت بسیـار نزدیک بودن ظهور توسط آیت الله بهجت، نوعی وقت تعیین است؟ و ایشان جواب دادند :

خیر، این حقیر خودم درون محضر حضرت آیت الله بهجت رسیدم کـه بعد ازظهر یکی از روزهای تابستان بود و از ایشون سوال کردم کـه مطالبی رو از شما نقل مـی‌کنند، فرمودند چه مطالبی را؟ عرض کردم پیرامون بحث ظهور، فرمود چه نقل مـی‌کنند؟ (این را اولین باره دارم رسمـی عرض مـی‌کنم).

گفتم نسبت بـه نزدیکی ظهور از شما مطالبی رو نقل مـی کنند فرمودند کـه ظهور بسیـار نزدیکه مجددا تاکید فرمودند بسیـار بسیـار نزدیکه عرض کردم خیلی از علائم و وقایع رخ نداده، فرمودند کـه برای خداوند سبحان، خداوند متعال کاری ندارد کـه همـه علائم و واقایع رو درون یک شب جمع د و راه رو به منظور ظهور حجتش حجت حق فراهم آورد و هموار کند.

این بـه معنای تعیین زمان ظهور نبوده، اشاره بـه نزدیکی ظهور هست و تعیین وقت نشده، آنـهم يرونـه بعيدا و نراه قريبا ..

نقل قولی از آیت الله بهجت از زبان آیت الله ناصری پیرامون نزدیک بودن فرج امام زمان عج




[نشانـه های بسیـار درون نزدیک بودن ظهور امام زمان عج – مـهدی بیـا زمان پخش قسمت آخر یوسف پیامبر شبکه تماشا]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Sat, 21 Jul 2018 00:08:00 +0000



اهنگ شعله یک دوسه چهار

وسواس و افکار شیطانی ام را چگونـه درمان کنم؟ | شـهر سوال

ی ۲۰ ساله هستم کـه متاسفانـه حدودا که تا ۵ سال پیش خودارضایی مـی‌کردم. اهنگ شعله یک دوسه چهار ولی بعد از آگاهی از مضرّات و حرام بودنش، اهنگ شعله یک دوسه چهار توبه کردم. اهنگ شعله یک دوسه چهار و خدا را شکر تاکنون سر توبه‌ام مانده‌ام. اما مسئله‌ی من که تا حدودی متفاوت هست و آن اینکه، بعد از آن مسئله بـه وسواس دچارشده‌ام؛ یعنی وقتی ۱۷ساله بودم زندگی به منظور بنده جهنم شده بود. اوائل بعد از مراجعه بـه دکتر روانپزشک با دارو درمانی حالم خوب بود که تا چندماه پیش کـه دوباره نمـی‌دانم چه شد کـه به همان نوع از وسواس مبتلا شدم. وسواسم اینگونـه هست که یک سری تصاویر انحرافی بـه ذهنم حمله مـی‌کنند و برایری از ثانیـه من بـه آلوده مـی‌شوم ولی بـه سرعت بـه خود آمده و با نیشگون گرفتن خود، حواسم را پرت مـی‌کنم. ولی از این وضعیت خسته شده‌ام.  من همـیشـه این مشکل را دارم حتی درون خوابم این تصاویر و درگیری‌های ذهنی دست از سرم برنمـی‌دارند و ناچارا یک روز درمـیان غسل مـی‌کنم و دوباره روز از نو روزی از نو. غسل م هم خود داستانی هست و یک ساعت طول مـی‌کشد؛ چون بـه محض هجوم افکارم از اول غسل مـی‌کنم.  و همـیشـه بـه خودم مـی‌گویم: اهنگ شعله یک دوسه چهار «اسراف حرام هست و نباید آب را هدر دهم، آسیب زدن بـه بدن حرام هست و... .»  ولی مثل اینکه موجودی درون ذهنم هست که از آزار دادنم لذت مـی‌برد. زمانی کـه قصد مسافرت داریم، همـیشـه استرس دارم کـه چه حتما م. حتی راه رفتن و نشستنم طبیعی نیست. موقع نماز نمـی‌توانم درست سجده کنم، نمازی کـه مـی‌خوانم اصلا بـه دلم نمـی‌نشیند. بعضی وقت‌ها خیلی خوبم و به خودم مـی‌گویم کـه چقدر مشکل مسخره‌ای دارم. من اراده‌اش را دارم یک بار توانستم دوباره هم مـی‌توانم اما درون اوج لحظه ای کـه به خدا توکل مـی‌کنم یکدفعه همـه‌اش فرو مـی‌ریزد و حتی نعوذ بالله بـه خدا شک مـی‌کنم! نمـی‌خواهم دوباره بـه دکتر رجوع کنم چون دفعه پیش کـه رفتم بعد از خوردن داروها واقعا حس مـی‌کردم خیلی گیجم و هوشم کم شده است. نمـی‌خواهم اکنون کـه همـه چیز خوب شده است، دوباره بـه خاطر یک غریزه‌ی مسخره آرامشم را از دست بدهم. قرآن مـی‌خوانم، چند روزی هست نمازم اول وقت مـی‌خوانم اما همـیشـه درون جنگ و درگیر هستم. روحم خسته هست و جسمم درد مـی‌کند. لطفا اگر دعای خاصی هست بفرمائید که تا از این وضعیت رهایی یـابم.

بسمـه تعالی
با عرض سلام و تحیت محضر شما گرامـی و تشکر از حسن اعتماد جنابعالی.
وضعیت شما را درک مـی کنم و از اینکه با چنین شرایط دشواری مواجه هستید متاسفم. به منظور غلبه بر چنین شرایطی لطفا بـه مطالب زیر توجه داشته باشید و نکات کاربردی آن را عملی نمایید؛
مستحضرید کـه وسواس علاوه بر زمـینـه ژنتیک، ریشـه درون اضطراب و استرس دارد و اینکه شما بعد از خودارضایی گرفتار وسواس شده اید بیـانگر همـین نکته است، لذا به منظور مـهار وسواس علاوه بر اینکه لازم هست از تکنیکهای مـهار وسواس بهره گرفته شود، لازم هست با تغییراتی درون سبک زندگی مـیزان اضراب نیز کاهش داده شود. از اینرو مطالب مورد نظر را درون دو بخش تقدیم مـی کنم.

الف) کاهش اضطراب
از آنجا کـه مـیان وسواس و اضطراب رابطه مستقیم هست لذا هر قدر کـه اضطراب افزایش بیـابد وسواس نیز تشدید مـی شود و اگر اضطراب کاهش پیدا کند بـه موازات آن وسواس نیز کاهش پیدا مـی کند. لذا به منظور مدیریت و کاهش اضطراب ضرورت دارد تا؛
۱- کیفیت و کمـیت خواب خود را مورد توجه قرار دهید. هرچند افراد وسواس و مضطرب معمولا خواب عمـیق را کمتر تجربه مـی کنند و خواب آنـها بسیـار سبک هست و همـین امر سبب تشدید فشار عصبی مـی شود لذا به منظور ارتقاء کیفیت خواب پیشنـهاد مـی شود، سر شب (قبل از نیمـه شب شرعی) بخوابید و فضای اتاق را پیش از خواب با قدری گلاب معطر نمایید. بهتر هست محل خواب تاریک باشد و از چراغ خواب استفاده نشود. سعی کنید صبحها زودتر از خواب بیدار شوید و بین الطلوعین را نخوابید. خواب بعد از ظهر را حذف کنید و بجای آن، خواب قیلوله (حدودا یکساعت قبل از اذان ظهر که تا اذان ظهر) را جایگزین خواب بعد از ظهر و طول روز نمایید.
۲- تغذیـه شما سالم و مناسب با طبع باشد. ضمن اینکه لازم هست ساعات غذا خوردن شما از نظم خاصی بهره ببرد، از کم خوری و پرخوری اجتناب شود، از خوردن آب پیش از غذا و در بین غذا خوردن پرهیز شود، شام درون ساعات ابتدایی شب مـیل شود، از خوردن غذاهای سودا زا مانند گوشت ، مرغ و...کمتر استفاده شود و... .
۳- ورزش منظم را دنبال کنید. اینکه چه ورزشی باشد، بـه علاقه و استعداد شما بستگی دارد. هر چند کـه ورزشـهایی مثل شنا و کوهنوردی نشاط  و آرامش بیشتری را بـه دنبال دارد. درون کنار ورزش منظم از نرمش صبحگاهی بـه مدت ۵ الی ۱۰ دقیقه غفلت نکنید.
۴- هرچند کـه برای یک وسواسی مسافرت مشقت زیـادی دارد، اما سعی کنید گردش و تفریح را درون برنامـه هفتگی و ...خود بگنجانید.
۵- روزانـه ۳۰ مرتبه نفس عمـیق بکشید ( درون محیطی آرام بـه صورت درازکش درون حالیکه عضلات رها و بدون انقباض هستند و چشمـها بسته، شروع بـه کشیدن نفس عمـیق کنید، به منظور مدتی مثلا ۷ ثانیـه نفس را نگه دارید و پس از آن طی ۵ ثانیـه نفس را بیرون دهید)
و...

ب) مـهار وسواس
با توضیحات ارائه شده از سوی حضرتعالی مبنی بر عبور صحنـه های و...، شما علاوه بر وسواس عملی(غسل و...)، گرفتار وسواس فکری نیز هستید. وسواس فکری بـه گونـه ای هست که هر قدر بیشتر سعی درون کنترل آن داشته باشید، بیشتر و بیشتر مـی شود درست مانند یک ماهی کـه هر قدر بـه زعم کنترل آن، بیشتر درون دست فشارش دهیم لیزی و جهندگی آن بیشتر مـی شود. لذا راه کنترل وسواس فکری درون کنترل ن آن است!
فقط پیشنـهاد مـی شود زمان آن را کنترل کنید و نـه خود فکر را. منظور ما این هست که با خود قرار بگذارید کـه در طول شبانـه روز وقت خاصی را بـه این افکار اختصاص دهید مثلا ساعت ۱۰ که تا ۱۰/۳۰ و ساعت ۱۹/۳۰ که تا ۲۰ . مقید باشید این ساعات را بـه این افکار بپردازید و در هیچ فرصت دیگری بـه این افکار نیـاندیشید و اگر بـه ذهن شما خطور کرد با خونسردی و آرامش بگویید الان زمان پرداختن بـه شما نیست.
اگر درون ساعات مقرر نسبت بـه افکار وسواسی حساسیت نداشته باشید و سعی درون بیرون آنـها نکنید، بلکه نسبت بـه ورود و خروج آن بی اعتنا باشید و خونسردی خود را حفظ کنید، بـه مرور زمان این افکار شرشان از سر شما کم مـی شود. بـه ما اطمـینان کنید!
(در اینجا یـاد آوری دو نکته لازم است؛ نخست اینکه چون افکار وسواسی، بدون اراده و اختیـار بـه ذهن ورود پیدا مـی کنند، از لحاظ اخلاقی و همچنین شرعی، مستحق سرزنش و عقوبت نیستند. و دوم هم اینکه بـه اعتقاد بسیـاری از فقهاء فکر گناه حتی اگر از روی وسواس هم نباشد بلکه ارادی باشد، باز هم گناه نیست، چه رسد بـه اینکه فکری وسواسی باشد!)
در مورد شک بـه خدای متعال هم بدانید چنین شکی اعتباری ندارد و ناشی از وسواس فکری شماست. لذا با توجه ن و اهمـیت نبه اینگونـه شکها، اجازه ندهید وسوسه های شیطانی توکل شما بـه خدای متعال را مختل نماید.

اما درون بعد وسواس عملی مانند غسل، بدانید کـه عنصر حیـاتی به منظور مـهار این معضل بی اعتنایی است. طبعا بی اعتنایی به منظور شما و دیگر افراد وسواسی سخت هست به این خاطر ما انتظار نداریم شما یک شبه و یـا چند روزه تغییری ۱۸۰ درجه ای را تجربه کنید. اما انتظار این هست گام بـه گام بی اعتنایی را تمرین کنید. بـه این منظور تصمـیم بگیرید که تا جایی کـه امکان دارد مقاومت کنید و از رفتن بـه و یـا غسل اجتناب کنید. مثلا درون روزهای اول بـه اندازه نصف روز بـه فواصل بین دو غسل اضافه کنید، درون دوره های بعد یک روز را، و به همـین ترتیب هر از چند گاهی بـه فاصله ایجاد شده اضافه کنید.
اگر شما با محرک ( باور بـه لزوم غسل و..) مواجه شود، اما پاسخ ( بـه رفتن و غسل ) را بـه تاخیر بیـاندازید رفته رفته این محرک اثر خود را از دست مـی دهد و چنین رفتاری خاموش خواهد شد ان شاءالله.

در پایـان تاکید و یـادآوری نکات زیر را لازم مـیدانم:
_  خروج منی مستلزم تجربه اوج لذت است، لذا ترشحات دیگری نیز مانند وذی و مذی وجود دارند کـه نـه تنـها مستلزم غسل نیستند بلکه نجس نیز نیستند. وجوب غسل درون صورتی هست که یقین حاصل شود ترشح خارج شده منی هست لذا درون غیر اینصورت حتی اگر یک صدم درصد احتمال بدهیم کـه منی خارج نشده است، غسل بر ما واجب نیست. با توضیحات شما بسیـار بعید هست که ترشحات احتمالی، منی باشد.

_ از نگاه فقهاء عظام یقین وسواسی هم اعتبار ندارد. لذا وسواسی حتما کاری را بـه نفع اوست انجام دهد و از کاری کـه به ضرر اوست خودداری کند.

_ راه علاج خود را درون معجزه و دعا جستجو نکنید. دعا و معجزه درمان شما، بی اعتنایی است. هرچند کـه تقویت ارتباط معنوی با خدای متعال، توسل، مداومت بر سوره مبارکه ناس و فلق و...نقش تعیین کننده درون بهبود شما دارد.

_ سعی کنید کتاب راههای عملی مبارزه با وسواس آیت الله مظاهری را تهیـه و بخش احکام و استفتائات آن را مطالعه نمایید.

_ مشاوره اینترنتی محدودیتهای خود را دارد لذا درون صورت ادامـه چنین وضعیتی یـا با شماره ۰۹۶۴۰۰ بخش مشاوره تماس بگیرید و یـا بـه صورت حضوری بـه یک روان شناس بالینی مراجعه بفرمایید. طبعا مراجعه حضوری از نگاه ما درون اولویت است.

از درگاه خدای متعال سلامت و توفیق روزافزون حضرتعالی را مسئلت دارم.




[وسواس و افکار شیطانی ام را چگونـه درمان کنم؟ | شـهر سوال اهنگ شعله یک دوسه چهار]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Sat, 01 Sep 2018 03:08:00 +0000



نمونه لوح تقدیر بچه مسجدی

نشانـه های بسیـار درون نزدیک بودن ظهور امام زمان عج – مـهدی بیـا

نوشته زير مجموعه اي از نشانـه هاي بسيار درون نزديك بودن ظهور حضرت حجه ابن الحسن العسگري را مورد بررسي قرار داده هست انشاالله كه ديدگان همـه منتظران بـه نواده پاك رسول (ص) روشن گردد اين مطالب برگزيده اي از سايتهاي مختلف و منابع مـهدويت است.

ـ بشارت آيه الله العظمي بهجت : نمونه لوح تقدیر بچه مسجدی اشاره مستقيم و بشارت صريح آيه الله العظمي بهجت درون جمعي درون مورد نزديكي ظهور امام زمان (عج) كه فرمودند : “ تا كنون بـه جوانان بشارت مي داديد كه منتظر باشيد ظهور مولايتان را خواهيد ديد اينك ( ظهور آنقدر نزديك شده هست كه ) بـه سالخوردگان و پيران هم بشارت دهيد كه ظهور را خواهيد ديد . نمونه لوح تقدیر بچه مسجدی ” بسياري از منتظران و شيفتگان ولي عصر (عج) را سرشار از شور و شوق ظهور نموده هست و براي آنـها دليلي محكم و برهاني قاطع درون يقين بـه نزديكي ظهور ايجاد كرده هست .

ـ امير عبدالله درون عربستان : يكي ديگر از نشانـه هاي ظهور قتل فرمانرواي عربستان بنام عبدالله مي باشد كه درون ماه ذي الحجه روي خواهد داد . نمونه لوح تقدیر بچه مسجدی امام صادق درون اين زمينـه مي فرمايد : هركس براي من مرگ عبدالله را تضمين كند من ظهور قائم را براي او تضمين مي كنم … همچنين از آن حضرت روايت شده هست كه : زمانيكه مردم درون سرزمين عربستان درون حال وقوف مي باشند سواري با شتر سبك سير بـه آنجا وارد مي شود و مرگ خليفه را خبر مي دهد و با مرگ او فرج آل محمد و گشايش كار تمام مردم فرا مي رسد . بحار 52 ص 210 و 240

سفياني درون آستانـه كودتا : امام محمد باقر (ع) : سفياني و حضرت قائم درون يك سال قيام مي كنند . ( بحارالانوار ج 52 ص 240) يكي از علامات حتميه ظهور قيام فردي بـه نام سفياني كه همزمان با سيد خراساني درون ماه رجب درون سوريه كودتا نموده و چند كشور همسايه را فتح و سپس بـه سمت عراق پيشروي مي نمايد و لشگري براي دستگيري امام زمان (عج) بـه سوي مكه روانـه مي سازد كه اين لشگر درون بين مكه و مدينـه بـه زمين فرو مي روند و نابود مي شوند و … تعدادي از بزرگان درون سوريه سفياني را ديده و ( با همان ) اوصافي كه درون روايات ذكر شده هست او را شناخته اند كه با برخي مانند عالم فاضل و متعبد استاد بهلول مصاحبه شده و شرح ديدار بـه صورت مكتوب و نوار ويدئويي مستند و مكتوب موجود هست ( كتاب آيا ظهور نزديك است؟ و نوار ويدئويي درون واحد فرهنگي گل ياس) و برخي ديدارها مانند ديدار امام موسي صدر و شـهيد چمران نقلي و غير مستند مي باشد . در ديدار استاد بهلول كه حدودا 10 سال پيش انجام گرفته هست سفياني با همان ظاهر كريه كه درون روايات ذكر شده و جزء فرماندهان ارتش سوريه و فردي جاه طلب و ميانسال ذكر گرديده هست … با شدت گرفتن فتنـه ها و درگيري ها درون منطقه خاور ميانـه و عراق و لبنان و فلسطين و تحت فشار بودن يهوديان غاصب هر لحظه براي كودتاي سفياني كه بـه نفع صهيونيستها و عليه كشورهاي مسلمان صورت مي گيرد شرايط فراهم تر مي گردد

ـ آغاز مرحله اي كه درون آن عراق كانون تحولات هست : سرزمين عراق درون عصر ظهور بر طبق روايات معتبر كانون تحولات بسيار مـهمي هست و منشا معبر و محل برخورد اكثر قيامـهاي دوران ظهور هست . شيصباني حاكم ستمگر عراق ( صدام ) درون نزديكي ظهور از اين مكان جنگ را آغاز مي كند . سفياني بعد از كودتا درون سوريه سرزمين عراق را فتح مي كند . سيد خراساني بعد از قيام بـه سوي عراق حركت مي كند و امام زمان (عج ) نيز بعد از قيام درون مكه بـه سمت عراق پيش مي رود و سرانجام بعد از پيروزي نـهايي مركز حكومت خود را درون كوفه قرار مي دهد . درون شرايط فعلي نيز لحظه بـه لحظه عراق بـه سمت تحولات عظيم و مـهم پيش مي رود و آنگونـه كه از روايات ذكر شده هست در حال تبديل شدن بـه مركز تحولات جهاني درون عصر ظهور مي باشد . امام علي درون مورد تحولات و فتح عراق درون زمان ظهور مي فرمايد : … قلعه ها را بگشايند عراق را فتح كنند هر اختلافي را با خونريزي پاسخ گويند درون چنين زماني ظهور صاحب الزمان (عج) را انتظار كشيد … حوادث جانكاه و كمرشكني روي دهد شكافنده ها ( موشك ها ) بشكافند تيزپروازان( هواپيماها) بـه پرواز درآيند … عراق را فتح كنند هر اختلافي را با خونريزي پاسخ گويند ( بشاره الاسلام ص74) حضرت درون اشاره بـه خروج سفياني درون نـهج البلاغه مي فرمايند:  گويا او را مي بينم كه درون شام فرياد برداشته و با پرچم هايش درون حول و حوش كوفه مي گردد و به اهل كوفه همچون شتر سركش رو مي آورد زمين را از سرهاي بريده فرش مي كند دهانش گشوده قدمش درون زمين سنگين جولانش گسترده و هيبتش عظيم است. بـه خدا قسم شما را درون اين طرف و آن طرف زمين پراكنده مي كند که تا از شما جز بـه مانند باقي مانده سرمـه درون چشم باقي نماند اين برنامـه ادامـه دارد که تا عرب بر سر عقل آيد (نـهج البلاغه خطبه 138) درون نامـه امام زمان بـه شيخ مفيد (ره ):…گروههايي منحرف از اسلام بر عراق تسلط يابند و با كردارهاي زشت خود موجب كمبود ارزاق (محاصره اقتصادي) درون عراق مي شوند.سپس با هلاكت طاغوتي از طواغيت(صدام)اين فاجعه بر طرف مي شود… (بحارالانوار ج 53 ص 175) اوضاع فعلي عراق نشان مي دهد كه ما چقدر بـه ظهور نزديك شده ايم

ـ فراگير شدن فساد و فحشا و ظلم : يكي ديگر از نشانـه هايي كه براي ظهور درون روايات ذكر گرديده هست فراگير شدن انواع فساد و فحشا درون جوامع انساني مي باشد كه درون روايات بعنوان علائم غير حتميه وارد شده هست . رواج انواع فساد جنسي(زنا، نمونه لوح تقدیر بچه مسجدی همجنسگرايي،برهنگي و …) فساد اقتصادي (ربا،رشوه،گرانفروشي و…) فساد حكومتي(وضعيت فعلي حكومت درون تمام جهان) فساد اجتماعي ( فروپاشي بنيان خانواده ها ، اعتياد و ناهنجاري هاي اجتماعي و …) درون اوضاع كنوني دقيقا منطبق بر فرمايشات روايات و احاديث عصر ظهور مي باشد . پوشش 350 كانال فاسد كه اكثر آنـها زشت ترين و فجيع ترين صحنـه ها را بـه راحتي نمايش مي دهند و تمام اقشار بخصوص جوانان و نوجوانان را درون سراسر جهان تحت تاثير خود دارند و سايتهاي مبتذل اينترنت و سي دي ها و فيلمـهاي مبتذل و فجيع كه درون سراسر جهان فراگير شده اند ( حتي درون ايران ) و …

و ساير نشانـه ها بـه اجمال : بـه بن بست رسيدن تمام نظريه ها براي سعادت انسان ، رويكرد جهان بـه معنويت ، شدت يافتن بلاها ، فتنـه ها و مشكلات ، شدت يافتن دو جريان حق و باطل، شدت يافتن انتظار درون اديان مختلف و فراگير شدن نام و ياد مـهدي (فراگير شدن دعاي ندبه درون سراسر كشور و در هر كوي و برزن ، اقبال و روي آوردن عموم مردم علي الخصوص جوانان بـه اماكن متبرك بـه نام امام زمان (عج) خصوصا جمكران بعنوان پايگاه اصلي منتظران و عاشقان ، بحث روز شدن مساله ظهور و امام زمان (عج) درون بين مردم ،افزايش قابل توجه رويكرد بـه مساله مـهدويت و ظهور درون بين مطبوعات ، صدا و سيما ، سخنراني ها و … و اقبال بـه اين مساله درون حوزه و دانشگاه و در بين فرهيختگان و نخبگان) و ……….

التماس دعا – حسن ستاري ساربانقلي از سایت موعود

از یکی از نزدیکان آقای بهجت سوالی پرسیدند مبنی بر اینکه آیـا بشارت بسیـار نزدیک بودن ظهور توسط آیت الله بهجت، نوعی وقت تعیین است؟ و ایشان جواب دادند :

خیر، این حقیر خودم درون محضر حضرت آیت الله بهجت رسیدم کـه بعد ازظهر یکی از روزهای تابستان بود و از ایشون سوال کردم کـه مطالبی رو از شما نقل مـی‌کنند، فرمودند چه مطالبی را؟ عرض کردم پیرامون بحث ظهور، فرمود چه نقل مـی‌کنند؟ (این را اولین باره دارم رسمـی عرض مـی‌کنم).

گفتم نسبت بـه نزدیکی ظهور از شما مطالبی رو نقل مـی کنند فرمودند کـه ظهور بسیـار نزدیکه مجددا تاکید فرمودند بسیـار بسیـار نزدیکه عرض کردم خیلی از علائم و وقایع رخ نداده، فرمودند کـه برای خداوند سبحان، خداوند متعال کاری ندارد کـه همـه علائم و واقایع رو درون یک شب جمع د و راه رو به منظور ظهور حجتش حجت حق فراهم آورد و هموار کند.

این بـه معنای تعیین زمان ظهور نبوده، اشاره بـه نزدیکی ظهور هست و تعیین وقت نشده، آنـهم يرونـه بعيدا و نراه قريبا ..

نقل قولی از آیت الله بهجت از زبان آیت الله ناصری پیرامون نزدیک بودن فرج امام زمان عج




[نشانـه های بسیـار درون نزدیک بودن ظهور امام زمان عج – مـهدی بیـا نمونه لوح تقدیر بچه مسجدی]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Sat, 21 Jul 2018 00:08:00 +0000



دانلود اهنگ بی کلام سرود مهر خدا در دل من

دانلود نواهای بسیـارکمـیاب محرم – مـهدی بیـا

چند روز پيش داشتم بـه حرفاي يه بنده خدايي گوش ميدادم رسيد اينجا يه طوري شدم…ميگفت: دانلود اهنگ بی کلام سرود مهر خدا در دل من يه دوستي داشتيم،اهل مشارطه و مراقبه و محاسبه..از اونا بوده كه خيلي رو كاراش حساس بوده ..اين آقا تو همون جووني ميميره، دانلود اهنگ بی کلام سرود مهر خدا در دل من شب اولي كه تو قبر گذاشتيمش ماهم گفتيم خب دوستمون بوده حق بـه گردنمون داره اين يه شبه كه سختترين شب هر آدميه بيايم واسيم بالا قبرش و براش دعا بخونيم . دانلود اهنگ بی کلام سرود مهر خدا در دل من هر چي بلد بوديم رو كرديم ، قرآن ، كميل ، زيارت عاشورا ، توسل ، دعاي جوشن كبير که تا صبح وصل بـه دعاي ندبه و دعاي عهد و …
ساعت حدوداي ۲ نصفه شب يكي از بچه ها يهو از جاش بلند شد ، مثه بيد مي لرزيد پرسيدم: محمد چيه؟‌گفت : كسي اينجا بود؟ گفتم نـه ، ديديم داره گريه ميكنـه گفت:همين الان يه لحظه تو خواب بيداري بودم ،يه سيد بزرگوار اومد پيشم، تكونم داد گفت: اينجا چي كارميكني؟
گفتم:رفيقمون بوده از غروب آفتاب که تا حالا پيششيم ،گفت چرا خوابيدي؟ ‌گفتم آقا يه لحظه خسته شدم خوابيدم . دانلود اهنگ بی کلام سرود مهر خدا در دل من گفت:خواب معنا نداره بلند شيد نكير و منكر و آوردن بالا سرش ميخوان ازش سوال كنن بلند شيد يه كاري كنيد براش!! که تا اينو گفت بچه ها منقلب شدن شروع كردن بـه دعا خوندن و روضه خوندن.. منم تو اين لحظه رفتم بالا سرش، سرمو چسبوندم رو قبرش گفتم: السلام عليك يا اباعبدالله، آقاجون نوكرتيم يه عمر برات سينـه زده گريه كرده نكنـه اين لحظه هاي آخري دستشو رها كني نكنـه تنـهاش بذاري گذشت اون شب..شب هفتش بازم يكي از همون بچه ها خوابش و ديد گفت عليرضا چه خبر؟ شب اول قبر سخت بود؟ گفته بود خيلي سخت بود ،نكير و منكر اومدن بالا سرم، هر چي ميگفتن، زبونم بند اومده بود هر چي گفتن من ربك ؟ هيچي يادم نمي اومد،من نبيك؟من امامك ؟ هيچي يادم نمي اومد.يهو ديدم شما بالا قبرم نشستيد داريد روضه ميخونيد ..گفتم من هيچي يادم نمياد اما فقط اينو ميدونم آقام حسينـه!!… يهو ديدم ،دارن ميگن :

رهاش کنیم بوی حسین مـیده

چون درون لحدم نكير و منكر ديدند يك يك همـه اعضاي مرا بوئيدند

ديدند ز من بوي حسين مي آيد از آمدن خويش خجل گرديدند

نوشته ای بسیـار سوزناک : شرح چگونگی شـهادت حضرت سیدالشـهدا علیـه السلام

چند موسيقي و نوحه زيبا ويژه محرم آماده كردم وبراي دانلود درون اينجا ميزارم يك فولدر كامل هست كه شما با كليك روي هر فايل ميتونيد بـه راحتي موزيك رو دانلود كنيد , بـه انتخاب خودم امتياز بندي بين 2 که تا 4 گذاشتم. توصيه ام اينـه اونـهايي كه امتياز 4 دارند رو حتما دانلود كنيد.

صفحه دانلود تمام نواهای و نوحه های ويژه محرم

نوحه بسیـار زیبای ماه نیزه، با صدای رضا هلالی و حامد زمانی، کلیپ این نوحه

داستان زیبای شفا یـافتن حاج ماشالله کرمانی بـه دست مبارک آقا امام حسین ع (فایل صوتی+تصویری)

آلبوم جدید و بسیـار زیبای محرم با صدای حسین خانچی (عربی-فاسی)

صحنـه های بسیـار زیبای شـهادت حضرت عباس ع درون سریـال مختارنامـه

 کلیپ زیبای تصویری کربلا منتظر ماست

دانلود زنی قدیمـی بزن بر و بر سر بـه حال آل پیغمبر ، نسخه ی اصلی

يك نوحه عربي فارسي با صداي مداح عراقي باسم كربلايي واقعا زيباست

صحنـه هایی از کربلا و واقعه ی عاشورا (تصویری) مربوط بـه سریـال زیبای مختارنامـه

صحنـه های نماز ظهر عاشورا (تصویری) بسیـار زیبا – تماشای زنده

صحنـه شـهادت حضرت علی اصغر ع از سریـال مختارنامـه (تصویری) بسیـار زیبا – تماشای زنده

سروده ی بسیـار زیبای حضرت رقیـه، فارسی عربی، بسیـار زیبا، صوتی،  تصویری – تماشای زنده

ای مـهربانم عباس من (جدید)

نوحه بسیـار زیبای ترکی از موذن زاده اردبیلی ، مجموعه نوحه ترکی

نوحه ترکی(آذری) بسیـار زیبا و سوزناک حضرت زینب س، موذن زاده اردبیلی

نوحه و ناله ی بسیـار زیبایی از زبان امام حسین ع به منظور حضرت ابوالفضل ع (جدید)

مداحی ترکی(آذری) درون مدح حضرت ابوالفضل ع (جدید)

لایعلی اصغر ترانـه ای بسیـار زیبا – علی عبدالمالکی(جدید)

عمو عباس، ترانـه ی بسیـار زیبا – علی عبدالمالکی(جدید)

خدای احساس درون مدح حضرت ابوالفضل ع بسیـار زیبا از محمد علیزاده(جدید)

ظهر عطش از محسن چاووشی بسیـار زیبا(جدید)

تعدادی نوحه شیرازی بسیـار زیبا، گلچین این نوحه ها (انحصاری سایت)

بنشین که تا به تو گویم زینب غم دل با تو بگویم زینب با صدای حاج حسین فخری

نوحه بـه سبک زیبای آبادانی از آقای فخری

بوی سیب از محمد حسین حدادیـان ، چشمای قشنگ عباس از م. حسین حدادیـان

نوحه بسیـار زیبای توی آسمون قلبم یـه ستاره مونده تنـها، مـیردامادی

نوحه بابایم کجاست(کویتی پور)

والله و ان قطعتموا یمـینی-سقای تشنگان (محمد اصفهانی)بسیـار زیبا

رقیـه جان، کریمـی، بسیـار زیبا

علی اکبرم(جدید، بسیـار زیبا) – عطشان، اندر این ماتم (بوشـهری،جدید)

فشار قبرم (کریمـی) ، مانده تنـها حسین(کویتی پور) ، روزهای همراهی(دکلمـه)

نوحه شب تاره (کریمـی) ، یـا حسین(دکلمـه) ، یل ام البنین (کریمـی)

یـه سه ساله(علیرضا-حمـیدرضا)بسیـار زیبا

نوحه حضرت زینب(س) بسیـار زیبا اول ، دوم

دو که تا داداش (علیرضا-حمـیدرضا)بسیـار زیبا ، آقامون دلبره دلا رو مـیبره

کربلا (عربی) بسیـار زیبا

نوحه سریـال روزهای اعتراض

نوحه بسیـار زیبای وای زینب از کریمـی

روضه ی بسیـار زیبای ببار ای بارون از کریمـی(جدید) نسخه دو

نوحه بسیـار زیبای دشتی از کریمـی

نوحه نایـاب و زیبای کربلا منتظر ماست از آهنگران

نوحه بسیـار کمـیاب باز این چه شورش هست (انحصاری سایت)

مدحی بسیـار زیبا درون وصف حضرت ابوالفضل العباس ع، حاج محمود کریمـی

نوحه بسیـار زیبای ابوالفضل ساقی طفلان حسین از محمود کریمـی

سالار زینب حسین جان دکلمـه بسیـار زیبا(جدید)

و درون پايان فيلمي استثنايي … فيلمي بسيار زيبا , امام علي ع درون كربلا ميگريد , حتما ببينيد…

قسمت اول ، زنده از يوتيوب / قسمت دوم ، زنده از يوتيوب

دانلود پوستر و کاغذ دیواری بـه مناسبت محرم با کیفیت بالا به منظور چاپ ، بسیـار زیبا

دانلود تمامـی عها و کاغذ دیواری ها درون یک فایل زیپ شده (52 مگابایت)

دانلود کتاب بسیـار زیبای داستان واقعه عاشورا بـه نام هفت شـهر عشق

شـهید مطهری نقل كرده كه روزی امام حسن و امام حسین درون حال كشتی گرفتن بودند. حضرت فاطمـه مـی گفت جانم حسین، امـیرالمومنین مـی گفت جانم حسین، اما دیدند كه پیـامبر مـی گوید جانم حسن. سوال كردند كه یـا رسول الله، حسین برادر كوچك تر است، شما چرا برادر بزرگ را تشویق مـی كنید؟ پیـامبر فرمود: بـه زمـین نگاه كردم، دیدم مـی گوید حسین، آسمان را نگاه كردم، ملائك مـی گفتند حسین. دیدم حسنم غریب است.

شب عاشورا هم حتما به منظور امام حسن(ع) كمـی اشك بریزید. حسن یک کوه تنـها بود

  • مستند محمد، مـیراث یک پیـامبر (زیرنویس فارسی)
  • زیباترین کلیپ های تصویری ویژه ی محرم
  • زیباترین کلیپ ها و دعاهای مذهبی (تصویری)
  • آخرین نواهای مذهبی
  • دعاهای مـهدوی
  • مناجاتهای سحریِ حرم رضوی
  • حسن یک کوه تنـها بود(نواهای شـهادت امام حسن ع)
  • دانلود سروده ها و نواهای رضوی
  • نواهای ماه مبارک رمضان
  • مجموعه صوتی درباره امام مـهدی عج




[دانلود نواهای بسیـارکمـیاب محرم – مـهدی بیـا دانلود اهنگ بی کلام سرود مهر خدا در دل من]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Sat, 21 Jul 2018 11:43:00 +0000



داستانی در مورد احترام به مظاهر ملی

نشانـه های بسیـار درون نزدیک بودن ظهور امام زمان عج – مـهدی بیـا

نوشته زير مجموعه اي از نشانـه هاي بسيار درون نزديك بودن ظهور حضرت حجه ابن الحسن العسگري را مورد بررسي قرار داده هست انشاالله كه ديدگان همـه منتظران بـه نواده پاك رسول (ص) روشن گردد اين مطالب برگزيده اي از سايتهاي مختلف و منابع مـهدويت است.

ـ بشارت آيه الله العظمي بهجت : داستانی در مورد احترام به مظاهر ملی اشاره مستقيم و بشارت صريح آيه الله العظمي بهجت درون جمعي درون مورد نزديكي ظهور امام زمان (عج) كه فرمودند : “ تا كنون بـه جوانان بشارت مي داديد كه منتظر باشيد ظهور مولايتان را خواهيد ديد اينك ( ظهور آنقدر نزديك شده هست كه ) بـه سالخوردگان و پيران هم بشارت دهيد كه ظهور را خواهيد ديد . داستانی در مورد احترام به مظاهر ملی ” بسياري از منتظران و شيفتگان ولي عصر (عج) را سرشار از شور و شوق ظهور نموده هست و براي آنـها دليلي محكم و برهاني قاطع درون يقين بـه نزديكي ظهور ايجاد كرده هست .

ـ امير عبدالله درون عربستان : يكي ديگر از نشانـه هاي ظهور قتل فرمانرواي عربستان بنام عبدالله مي باشد كه درون ماه ذي الحجه روي خواهد داد . داستانی در مورد احترام به مظاهر ملی امام صادق درون اين زمينـه مي فرمايد : هركس براي من مرگ عبدالله را تضمين كند من ظهور قائم را براي او تضمين مي كنم … همچنين از آن حضرت روايت شده هست كه : زمانيكه مردم درون سرزمين عربستان درون حال وقوف مي باشند سواري با شتر سبك سير بـه آنجا وارد مي شود و مرگ خليفه را خبر مي دهد و با مرگ او فرج آل محمد و گشايش كار تمام مردم فرا مي رسد . بحار 52 ص 210 و 240

سفياني درون آستانـه كودتا : امام محمد باقر (ع) : سفياني و حضرت قائم درون يك سال قيام مي كنند . ( بحارالانوار ج 52 ص 240) يكي از علامات حتميه ظهور قيام فردي بـه نام سفياني كه همزمان با سيد خراساني درون ماه رجب درون سوريه كودتا نموده و چند كشور همسايه را فتح و سپس بـه سمت عراق پيشروي مي نمايد و لشگري براي دستگيري امام زمان (عج) بـه سوي مكه روانـه مي سازد كه اين لشگر درون بين مكه و مدينـه بـه زمين فرو مي روند و نابود مي شوند و … تعدادي از بزرگان درون سوريه سفياني را ديده و ( با همان ) اوصافي كه درون روايات ذكر شده هست او را شناخته اند كه با برخي مانند عالم فاضل و متعبد استاد بهلول مصاحبه شده و شرح ديدار بـه صورت مكتوب و نوار ويدئويي مستند و مكتوب موجود هست ( كتاب آيا ظهور نزديك است؟ و نوار ويدئويي درون واحد فرهنگي گل ياس) و برخي ديدارها مانند ديدار امام موسي صدر و شـهيد چمران نقلي و غير مستند مي باشد . در ديدار استاد بهلول كه حدودا 10 سال پيش انجام گرفته هست سفياني با همان ظاهر كريه كه درون روايات ذكر شده و جزء فرماندهان ارتش سوريه و فردي جاه طلب و ميانسال ذكر گرديده هست … با شدت گرفتن فتنـه ها و درگيري ها درون منطقه خاور ميانـه و عراق و لبنان و فلسطين و تحت فشار بودن يهوديان غاصب هر لحظه براي كودتاي سفياني كه بـه نفع صهيونيستها و عليه كشورهاي مسلمان صورت مي گيرد شرايط فراهم تر مي گردد

ـ آغاز مرحله اي كه درون آن عراق كانون تحولات هست : سرزمين عراق درون عصر ظهور بر طبق روايات معتبر كانون تحولات بسيار مـهمي هست و منشا معبر و محل برخورد اكثر قيامـهاي دوران ظهور هست . شيصباني حاكم ستمگر عراق ( صدام ) درون نزديكي ظهور از اين مكان جنگ را آغاز مي كند . سفياني بعد از كودتا درون سوريه سرزمين عراق را فتح مي كند . سيد خراساني بعد از قيام بـه سوي عراق حركت مي كند و امام زمان (عج ) نيز بعد از قيام درون مكه بـه سمت عراق پيش مي رود و سرانجام بعد از پيروزي نـهايي مركز حكومت خود را درون كوفه قرار مي دهد . درون شرايط فعلي نيز لحظه بـه لحظه عراق بـه سمت تحولات عظيم و مـهم پيش مي رود و آنگونـه كه از روايات ذكر شده هست در حال تبديل شدن بـه مركز تحولات جهاني درون عصر ظهور مي باشد . امام علي درون مورد تحولات و فتح عراق درون زمان ظهور مي فرمايد : … قلعه ها را بگشايند عراق را فتح كنند هر اختلافي را با خونريزي پاسخ گويند درون چنين زماني ظهور صاحب الزمان (عج) را انتظار كشيد … حوادث جانكاه و كمرشكني روي دهد شكافنده ها ( موشك ها ) بشكافند تيزپروازان( هواپيماها) بـه پرواز درآيند … عراق را فتح كنند هر اختلافي را با خونريزي پاسخ گويند ( بشاره الاسلام ص74) حضرت درون اشاره بـه خروج سفياني درون نـهج البلاغه مي فرمايند:  گويا او را مي بينم كه درون شام فرياد برداشته و با پرچم هايش درون حول و حوش كوفه مي گردد و به اهل كوفه همچون شتر سركش رو مي آورد زمين را از سرهاي بريده فرش مي كند دهانش گشوده قدمش درون زمين سنگين جولانش گسترده و هيبتش عظيم است. بـه خدا قسم شما را درون اين طرف و آن طرف زمين پراكنده مي كند که تا از شما جز بـه مانند باقي مانده سرمـه درون چشم باقي نماند اين برنامـه ادامـه دارد که تا عرب بر سر عقل آيد (نـهج البلاغه خطبه 138) درون نامـه امام زمان بـه شيخ مفيد (ره ):…گروههايي منحرف از اسلام بر عراق تسلط يابند و با كردارهاي زشت خود موجب كمبود ارزاق (محاصره اقتصادي) درون عراق مي شوند.سپس با هلاكت طاغوتي از طواغيت(صدام)اين فاجعه بر طرف مي شود… (بحارالانوار ج 53 ص 175) اوضاع فعلي عراق نشان مي دهد كه ما چقدر بـه ظهور نزديك شده ايم

ـ فراگير شدن فساد و فحشا و ظلم : يكي ديگر از نشانـه هايي كه براي ظهور درون روايات ذكر گرديده هست فراگير شدن انواع فساد و فحشا درون جوامع انساني مي باشد كه درون روايات بعنوان علائم غير حتميه وارد شده هست . رواج انواع فساد جنسي(زنا، داستانی در مورد احترام به مظاهر ملی همجنسگرايي،برهنگي و …) فساد اقتصادي (ربا،رشوه،گرانفروشي و…) فساد حكومتي(وضعيت فعلي حكومت درون تمام جهان) فساد اجتماعي ( فروپاشي بنيان خانواده ها ، اعتياد و ناهنجاري هاي اجتماعي و …) درون اوضاع كنوني دقيقا منطبق بر فرمايشات روايات و احاديث عصر ظهور مي باشد . پوشش 350 كانال فاسد كه اكثر آنـها زشت ترين و فجيع ترين صحنـه ها را بـه راحتي نمايش مي دهند و تمام اقشار بخصوص جوانان و نوجوانان را درون سراسر جهان تحت تاثير خود دارند و سايتهاي مبتذل اينترنت و سي دي ها و فيلمـهاي مبتذل و فجيع كه درون سراسر جهان فراگير شده اند ( حتي درون ايران ) و …

و ساير نشانـه ها بـه اجمال : بـه بن بست رسيدن تمام نظريه ها براي سعادت انسان ، رويكرد جهان بـه معنويت ، شدت يافتن بلاها ، فتنـه ها و مشكلات ، شدت يافتن دو جريان حق و باطل، شدت يافتن انتظار درون اديان مختلف و فراگير شدن نام و ياد مـهدي (فراگير شدن دعاي ندبه درون سراسر كشور و در هر كوي و برزن ، اقبال و روي آوردن عموم مردم علي الخصوص جوانان بـه اماكن متبرك بـه نام امام زمان (عج) خصوصا جمكران بعنوان پايگاه اصلي منتظران و عاشقان ، بحث روز شدن مساله ظهور و امام زمان (عج) درون بين مردم ،افزايش قابل توجه رويكرد بـه مساله مـهدويت و ظهور درون بين مطبوعات ، صدا و سيما ، سخنراني ها و … و اقبال بـه اين مساله درون حوزه و دانشگاه و در بين فرهيختگان و نخبگان) و ……….

التماس دعا – حسن ستاري ساربانقلي از سایت موعود

از یکی از نزدیکان آقای بهجت سوالی پرسیدند مبنی بر اینکه آیـا بشارت بسیـار نزدیک بودن ظهور توسط آیت الله بهجت، نوعی وقت تعیین است؟ و ایشان جواب دادند :

خیر، این حقیر خودم درون محضر حضرت آیت الله بهجت رسیدم کـه بعد ازظهر یکی از روزهای تابستان بود و از ایشون سوال کردم کـه مطالبی رو از شما نقل مـی‌کنند، فرمودند چه مطالبی را؟ عرض کردم پیرامون بحث ظهور، فرمود چه نقل مـی‌کنند؟ (این را اولین باره دارم رسمـی عرض مـی‌کنم).

گفتم نسبت بـه نزدیکی ظهور از شما مطالبی رو نقل مـی کنند فرمودند کـه ظهور بسیـار نزدیکه مجددا تاکید فرمودند بسیـار بسیـار نزدیکه عرض کردم خیلی از علائم و وقایع رخ نداده، فرمودند کـه برای خداوند سبحان، خداوند متعال کاری ندارد کـه همـه علائم و واقایع رو درون یک شب جمع د و راه رو به منظور ظهور حجتش حجت حق فراهم آورد و هموار کند.

این بـه معنای تعیین زمان ظهور نبوده، اشاره بـه نزدیکی ظهور هست و تعیین وقت نشده، آنـهم يرونـه بعيدا و نراه قريبا ..

نقل قولی از آیت الله بهجت از زبان آیت الله ناصری پیرامون نزدیک بودن فرج امام زمان عج




[نشانـه های بسیـار درون نزدیک بودن ظهور امام زمان عج – مـهدی بیـا داستانی در مورد احترام به مظاهر ملی]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Sat, 21 Jul 2018 00:08:00 +0000



بیا جرت بدم یعنی چی

خاطرات بهرام و ش - صفحه 10

شروع فصل دوم ...............اشنایی نویسنده با بهرام ...............نقل از نویسنده ...................در ابتدای خرداد ماه سال96...........زندگی ارووم و معمولیم درون طی کمتر از ده روز دچار تلاطم و طوفان وحوادث پیش بینی نشده ای شده بود اصلا فکرشو نمـی کردم این اتفاقات پشت سر هم برام پیش بیـاد ابتداش مرگ پدرم و بعدش مر گ پسرم درون خارج کشوربعت تصادف منو گیج و شکسته کرده بود وبعدش مریضی لا علاج مادر هم همـه زندگیمو بهم ریخته بود همسرم تقریبا پیش مادرش بود و من تبدیل بـه یـه مرد تنـها و غمگین و بی شده بودم بـه همسرم حق مـیدادم کـه مادرشو ول نکنـه چون منم پدرمو از دست داده بودم ولی کاری از دستم بر نمـی اومد کـه برای بهبود مادرش م ....خیلی بهم ریخته بودم دنیـا برام داشت بی ارزش مـیشد اگه کاری نمـی کردم و یـا تحولی درون زندگیم انجام نمـی دادم قطعا سر از تیمارستان درون مـیاوردم همسرم مثل همـیشـه کـه یـاورم بود و در کم مـی کرد بهم پیشنـهاد سفر بـه خارج رو داد اون نمـی تونست مادرشو ول کنـه همسر وفادار ومـهربونم کـه در مرز چهل سالگی قرار داشت و هنوز زیبا و جذاب بـه چشما مـیومد منو متعاقد کرد کـه به ارمنستان برم خودمم نیـاز بـه هوا و محیط تازه تری داشتم ....شب قبل از رفتنم خونـه مادر بودم و کنار همسرم ...خیلی وقت بود باهاش نداشتم راستش از بس داغون و غمگین بودم م کم شده بود ولی اون شب با دیدن لباس تن همسرم م بیدار شدلباسی کـه تموم بر جستگی های هوس ناکشو نمایش مـیداد کونش و های درشتش کـه موقع راه رفتنش مثل موج دریـا بالا پایین مـی کرد وو بیدار کرد و دلم هواشو کرد ایـا مـی تونم درون این شرایط خاص خودم و اون.... بیا جرت بدم یعنی چی بغلش کنم و لباساشو تیکه تیکه درارم و با بوسه های توام کاملا ش کنم و سرمو بین پستونای درشت و زیبایش ببرم و اونو مثل همـیشـه خوب بلیسم و بعدش با دو دستام شو که تا اونجایی کـه تمایل دارم بمالونم و رو دو عقب و جلوش هم انگشت بکشم همسرم کمتر کونشو درون اختیـارم مـی زاشت و من شاید سه ماه یـه دفعه بـه کونش مـیزدم ..ی کـه از بس کمتر بهش کیر مـیخورد هنوز تنگ و تازهخودشو حفظ کرده بود امشب بـه خاطر زنده شدن هوس و م روحیـه ام که تا حدودی خوب شده بود و دقیقه شماری مـی کردم کـه زودتر فرصت بشـه و کار همسرمو بسازم ....طاقتم تموم شده بود همسرم تو اشپز خونـه داشت کار مـی کرد رفتم بغلش کردم و دستامو رو پستوناش گرفتم نداشت و از رو لباسش معلوم بود و قشنگ تو دستام قرار گرفت ..اووف چه های نرم و درشت و با حالی .... بیا جرت بدم یعنی چی واسش راست شده بود و اونو تو گودی ش تنظیم کردم و کمـی روش مالوندم ...وای خدای من همسرم حتی هم تنش نبود دیگه نـهایت سفتیشو گرفته بود .... همسرم کـه پروانـه اسمش بود هول شده بود و التماسم مـی کرد کـه کوتاه بیـام و مادرش متوجه نشـه ولی مگه م اجازه مـیداد گوش بـه حرفاش بدم ......پروانـه همسرم عزیز و مـهربونم خیلی دلم هواتو کرده .....نمـی تونم ارووم باشم لطفا بیـا اتاق بغلی ......نـه نـه ماز یـار مادرم بیداره ...الان نـه .....خواهش مـی کنم ...نمـیشـه ......نکن ......مازیـار نکن .......پروانـه تو داری منو دیوونـه مـی کنی دنیـا منو دیوونـه کرده ..تو دیگه بدترش نکن ...اخه تو حتی م هم بـه پات نداری ........اره عزیزم تنگ بود اذیتم مـی کرد هوا هم گرم شده خواستم کوسم هوا بخوره .....اوخ جون چه جمله با حالی گفتی .....مـیخای کوست هوا بخوره .... اره مازی جون از دیروز صبح نتونستم حموم برم ..مادرم کارش زیـاد بود نرسیدم ...پروانـه جون مـیخای ببرمت حموم خودم بشورمت .......اوا مازی چی مـیگی مادرم مـی فهمـه و ابروی صد سالم مـیره .....در حین همـین حرفامون من یـه دستمو رو کوسش بودم و از روی شلوارش اونو مـی مالوندم پروانـه هم تسلیم ش شده بود و اگه اونو ول مـی کردم کف اشپزخونـه ولو مـیشد و زیرم مـیخوابید ....مازی جون زودباش منو .....دارم کلافه مـیشم .....کلافه کیرتم ......زودباش ......معطل نکردم شلوارشو که تا بالای زانواش پایین کشیدم و به حالت خمـیده و در حالیکه دو دستاش رو کابینت قرار گرفته بود کیر تشنـه و اماده بـه گاییدنشو تو کوسش فرو کردم ابکوسش با تلمبه های قطره قطره بـه کف اشپز خونـه مـی ریخت ....مازی جون دستتو رو دهنم بگیر ...یـهو فریـاد ن ..مادرم بفهمـه .......همسرم عادت داشت موقع گاییدنش با صدای بلند داد و فریـاد مـیزد و همـیشـه نگران بودم کـه همسایـه ها متو جه نشن ..ولی بـه طور حتم و یقین همـه مـی فهمـیدن کـه داره جر مـیخوره و پاره مـیشـه .....کوسش هم از دید خودم تنگ و با کیفیت مونده بود ... یـه دستمو رو دهنش گرفته بودم و پروانـه هم از بس فریـاد خاموش مـیزد کف دستم از اب دهنش کاملا خیس شده بود ......هر دومون درون اوج هوس و مون غرق شده بودیم ...خیلی طول نکشید کـه ابمو تو کوسش تخلیـه کردم و و بیرون کشیدم ....من اصولا کمر سفتی ندارم و زود انزال مـیشم و همـیشـه مـیخام برم از قرص و اسپری تاخیری استفاده و تهیـه کنم ولی هربار تنبلی و سستی نمـیزاره خوب و کامل از ام لذت ببرم ...ولی این بار هردو مون ارضا شده بودیم و پروانـه هم بـه علامت رضایتش لبامو بوسید و ازم تشکر کرد ........عزیزم خیلی وقت بود منو نکرده بودی خیلی چسپید ....پروانـه جون قبل از رفتنم باز مـی کنمت .....باشـه مازیـار ...برو خودتو تمـیز کن بیـا که تا شامو بکشم .....اون شب بیـاد ایـام خوش چند هفته قبل کنار همسرم و در حضور مادر بیمارش شام رو خوردم .......هنوز تشنـه پروانـه بودم نگاش کـه مـی کردم باز براش بلند مـیشد ....لنبه های دو طرف ش بد جوری چشامو گرفته بود همراه با تکون های پستوناش منو باز حشریش کرده بود ......کاش مـیشد سر همـین سفره شام و کنار خورشت سبزی و برنج و پارچ دوغ اونو ازمـی کردم ......سفره های خونـه مادر سنتی اجرا مـیشد و خبری از مـیز و صندلی و این دنگ و فنگا نبود قرار نبود شب اونجا بمونم صبح زود پرواز داشتم و باید مـیرفتم چون خونـه شون بـه فرود گاه دور بود لذا قبل از خداحافظی باز پروانـه رو این بار بـه اتاق خوابشون بردم هردومون انگار از هول مادرش کـه متوجه نشـه سریع لباسامونو کندیم و پروانـه رو تخت ولو کردم و روش رفتم ....مـی خواستم مثل فیلم های نیم و ادای اونا رو درارم و به جون همسرم بیوفتم ولی باز کم مـیاوردم نمـی دونم شاید هنرشو نداشتم و نمـی تونستم خوب اجراش کنم ....این واقعیتو حتما اعتراف کنم کـه من خوب نمـی تونستم همسرمو ارضا کنم .....و همـیشـه درون اخر کار با انگشت تو کوسش و تلمبه زدنش اونم راضی مـی کردم .....بهرحال این بار بد نشده بود و کارمو تقریبا داشتم خوب انجام مـیدادم .....پروانـه با دستاش دهنشو گرفته بود و به خودش پیچ مـیزد و منم همـه جاشو لمس مـی کردم کوسش خیس اب شده بود و خواستم از ابش با انگشتم شو گشاد کنم ....ولی پروانـه نزاشت .......نکن مازیـار خواهش مـی کنم اذیت مـیشم دردش زیـاده ..مـی ترسم .......کون نـه .......پروانـه لطفا بزار .....اونو چربش مـی کنم دهانشو با انگشتم گشاد مـی کنم ...نمـی زارم اذیت شی ......نـه ماز یـار .....مـی ترسم بیماری مادرم کم نیس خودمم از کونم زخمـی بشم ..اونوقت واویلا مـیشـه ......این دفعه کوتاه بیـا ...بر گشتی همون روز اول کونمو ...... چاره ای نبود حتما کوتاه مـیومدم یـه بار یـادمـهپروانـه رو کردم زیـاد چربش نکرده بودم کونشو زخمـی کردم ....بمونـه چقدر درد سر کشید و با زحمت رفت پیش دکتر زنان ...خودش مـی گفت جرئت نداشتم سرمو پیش خانم دکتره بلند کنم ..اونم خندش گرفته بود و به پروانـه گفت ....خب اگه الت همسرتون درشته نزارید و بهش اجازه ندید از عقب باهاتون کنـه .....ولی خانم دکتره اشتباه مـی گفت چون من خیلی درشت و کلفت نیس ....ولی از شانس بد پروانـه کونش همـیشـه با اذیت مـیشد ..شایدم ش خیلی تنگه ....... بهرحال کوتاه اومدم و و تو کوسش فرو کردم و روش افتادم و با ت قوسی مانند بـه کمرم بـه کوسش ضربه مـیزدم ....دستاشو چند لحظه ار دهنش دور کردم و لبامو رو لباش گرفتم و در حین بوسیدن لباش ابمو تخلیـه کردم .....با بوسیدن همسرم و خدا حافظی ازش دور شدم و روز بعد بـه طرف ایروان ارمنستان از فرودگاه پرواز کردم ...... با همسرم بهم روحیـه تازه ای داده بود ولی باز ته قلبم غم زده و غبار گرفته بود ......تا رسیدن بـه هتل اتفاق خاصی نیفتاد و من بـه خاطر دور موندن از خاطرات پسرم و پدرم سعی کردم از بدو نشستن رو صندلی هواپیما و تا استقرار درون هتل بـه اونا فکر نکنم.....صبح روز بعد به منظور سرو صبحانـه اومدم رستوران هتل ....همـه چی ارووم و نرمال نشون مـیداد ...توجهم معطوف بـه یـه زن و یـه خارجی افتاد نا خوداگاه گاها بهشون نگاه مـیکردم این نگاهای گاه بیگاهم توجه یـه نفرو بـه خودش جلب کرده بودچون صدای مردونـه یـه نفرو پشت سرم شنیدم ....شما هم حواستون بـه این دو خانمـه .....اوه نـه من بهشون کاری ندارم ...ولی خب بالا خره جنس مخالفن و ما ایرانیـا همـیشـه تشنـه این چیزا هستیم .....درسته ......بله بـه شما حق مـیدم ....مـی تونم سر مـیزتون بشینم .....خواهش مـی کنم خوشحال مـیشم .......مردی بلند قامت و خوش قیـافه و خوش تیپ با کت و شلوار و کروات ست خودشو بهم نشون داد ......سبیلش بـه صورتش مـیومد و اونو خوش تیپ تر نشون مـیداد ....موهای سرش پر و تقریبا سبزه رو بود ...من بهرام هستم از اینکه از تون درخواست کردم بیـام سر مـیزتون عذر خواهی مـی کنم .....تنـها بودم و خواستم یـه هم صحبت با شخصیتی مثل شما داشته باشم ......اوه منم از اشنایتون خوشبختم و ماز یـار هستم ...اتفاقا منم تنـهام ومایل یـه یـه هم صحبت ایرانی و جنتلمنی مثل شما بودم .....بی ادبی نباشـه هردومون حواسمون بـه این دو خانم خارچی بود ....درسته .......راستش اغا بهرام منم یـه کمـی بهشون حواسم بود .....تعارفو بزاریم کنار اونا قشنگن خصوصا اون یکی کـه بزرگتر نشون مـیده ....نظر شما چیـه ......بله .....اون جذابه ........بهرام خنده ای کرد . لیوانمو از ی کـه با خودش سر مـیزم اورده بود که تا نصفه پر کرد و ازم خواست بـه سلامتی خودمون و زیبایی اون خانمـه و بنوشیم .....خوردن این سر اغاز اشنایم با بهرام بود .......بهرام از همون ابتدای اشنایش معلوم بود کـه خیلی بـه جنس مخالف و زن و تمایل داره ..چون مرتب بـه اون دو زن و چشم داشت ......این نگاهاش اخرش کار خودشو کرد و زن خارجیـه با یـه لبخند بهش اوکی داد و بهرام رو بـه مـیزش دعوت کرد....دوست من انگار منو دعوت بـه مـیزش کرده ....من برم بلکه به منظور امروز تورش کنم .....ولی من کـه انگلیسی بلد نیستم .....چیکار کنم ....حواسم نبود اینجا ایران نیس و طرف خارجیـه .......ولی دوست عزیز من انگلیسیم خوبه و مـی تونم مترجم شما باشم ......اوه خیلی خوشحالم کردین ..این کـه عالیـه .....واقعا کـه من مرد خوش شانس و خوش بختی هستم کـه با یـه دوست کـه به زبان انگلیش مسلطه اشنا شدم ...... حق با بهرام بود چون من بـه خاطر شغلم و کارم کـه تو مطالعه و تفحس درون ایین و زبان کشورها و ملل و تاریخ دارم هم بـه زبان انگلیسی مسلط بودم و هم فرانسوی و تازههم لاتین یـاد مـی گرفتم اینو کـه بهش گفتم از خوشحالی برام کف زد و بهم تبریک گفت ......هردومون سر مـیزشون رفتیم ....بهرام اداب و معاشرت حالیش بود و موقع دست با هاشون بوسه ای رو مچ دستاشون زد و منم مجبور شدم همـین کارو م ....پستونای زنـه که تا نیمـه بیرون بود و لباسش یـه دستش که تا بالای زانوش مـیرسید و پاهاشو رو هم زده بود و برامون خودشو نشون مـی داد .....بدنش پر نشون مـیداد ...جالب اینکه ه پوشیده تر و مودب تر رفتار مـی کرد ..جذابیت زنـه حرف اولو مـیزد .....نمـی خام عین جملات رد و بدل شده شونو بگم و مخاطبو از ادامـه داستان خسته کنم ..همـین کافیـه کـه بهرام با حرفاش و تسلط خوبی زنـه رو به منظور اتاقش دعوت کرد درون اخرین لحظه هم منو بـه نمایش شون اضافه کرد راستش بدم نمـی اومد کـه برای اولین بار درون طول زندگیم با یـه زن غیر از همسرم تجربه داشته باشم خب منم اومده بودم به منظور تفریح و فراموش غم و غصه هام .....از این بهتر نمـیشد دو نفر بـه دونفر ..... ه با خودش یـه گیتار همراه داشت و اونم با خودش تو اتاق اورد ......هپنجره اتاق بهرام رو به منظور خودش انتخاب کرد وزن همراش کـه اسمش پاتریشا بود از ه خواست کـه براشون گیتار بزنـه ......پاتریشا بهم گفت م نمـی خاد و بهش کاری نداشته باشین ..من با دو تاتون هستم ....بهرام وقتی فهمـید نمـی خواست قبول کنـه و ه رو کـه انیـا اسمش بود هم مـی خاست.........بهرام بهتره اصرار نکنی اینجا ایران نیس و ما تو خارج هستیم و اجباری اینجا جایگاهی نداره بهتره بـه همـین پاتریشا قناعت کنیم .....ولی مازیـار انیـا جوون تره و کوسش تنگتره ..از پاتریشا بخواه شم بیـاره تو کار .....مـیگم ولی مـی دونم فایده ای نداره و قبول نمـی کنـه ...همـین جور هم شد و مادرش باز مخالفت کرد و گفت اگه باز اصرار کنین منم نیستم .......بی خیـال انیـا شدیم و فقط اونپنجره مشغول نواختن گیتارش شد .....خیلی رمانتیک و شاعرانـه از دید یـه خارحی شده بود چون انیـا به منظور مادرش با دو مرد داشت با تموم وجودش گیتار مـی نواخت ....خدا وکیلی هم تو کارش تبحر داشت و ادامو مست موسیقیش مـی کرد .....پاتریشا زیب شلوار بهرام رو پایین کشیده بود و داشت براش ساک مـیزد به منظور اولین بار داشتم کیر بهرامو مـیدم واقعا کلفت و دراز و پر مایـه بود و من راستش خجالت مـی کشیدم کـه و پاتریشا بیرون بکشـه ..چون کنار کیر بهرام عددی نبود .....یـه کم حالم گرفته شد ....کاش منم مثل انیـا گیتار بلد بودم و از زیر این درون مـیرفتم این افکار فقط به منظور لحظاتی تو ذهنم جا گرفت چون متوجه پر و درشت پاتریشا شدم کـه بهرام اونو بیرون زده بود و لباسشو از بالا جمع کرده بود و صورتیشو هم برام نمایش مـی داد ..اوف چه درشت و زیبایی.......همـه چیو فراموش کردم و خودم ارووم و بیرون کشیدم ...... کـه هنوز سیخ نشده بود ...ولی مال بهرام مثل گرز رستم بلند شده بود و پاتریشا مجذوب کیر کلفتش شده بود و اونو ول نمـی کرد و مرتب تو دهنش مـی کرد و مـی لیسید .....بهرام با سرش منو بـه کنارش دعوت کرد و منم نزدیکشون شدم ......پاتریشا متوجه کیر متوسط من شد و خنده ای کرد و انگار داشت بهم طعنـه مـیزد ....وای واقعا حق هم داشت این کـه من داشتم تقریبا نصف مال بهرام مـیشد مونده بودم با این کیر کو چیکم من چه جوریـهمسرمو زخمـی کرده بودم و هر بار فریـادشو بلند مـی کردم واقعا اگه بهرام پروانـه همسرمو مـی گایید چی مـیشد براستی پروانـه زیرش بیـهوش مـیشد و پاره مـیشد ..بخصوص کونش....این افکار باعث شد سریعا سیخ بشـه و تو دهن پاتریشا بـه اوج نعوظ برسه ...... تو دهنش خوب ساک مـی خورد پاتریشا تو کارش خبره بود و کاری کرد کـه کم کم م بیـاد ..نمـی خواستم ابمو بیـاره و از نعمت ش محروم بشم لذا فوری خودم و از دهنش بیرون کشیدم ومانع از اومدن م شدم .....پاتریشا باز با تعجب نگام کرد ...بهش گفتم مـیخام بیشتر ادامـه بدم ....اوکی گفت....بهرام باز کیرشو تو دهنش گذاشت و منم بیکار نشدم و با دستام های درشتشو مـی مالیدم شو تو چاک کونش جمع کردم وبا اشتیـاق و عشق خاصی لمسش مـی کردم از این کار همـیشـه خوشم مـیومد و پروانـه همـیشـه با دستام مالش مـیخورد ....ولی بـه حقهمسرم از مال پاتریشا قشنگتر و باحال تر بود ولی تازه پاتریشا چشامو گرفته بود و ول کن کونش نبودم....بهرام ازم خواست کوسشو م ......مازیـار کوسش جلوته زودباش جرش بده....بهرام جوری بهم مـی گفت جرش بده انگار کیر کلفت مثلا یـه مرد سیـاه پوستو دارم و از این حرفش ته دلم خنده ام گرفته بود بهرحال معطلش نکردم شروتشو بـه یـه طرف جمع کردم و و رو کوسش گرفتم و اونو بـه حالت سگی کـه به خودش گرفته بود که تا اونجایی کـه راه داشت تو کوسش فرو کردم و کونش بدونـه مو و تمـیز و دیدنی بود خصوصا کونش گشاد بـه نظر نمـی رسید ..ش مانع کارم بود چند لحظه ولش کردم و شو از پاش دراوردم و کاملا ش کردم....باز خواستم تو کوسش ب ..بهرام نزاشت اومد کیر کلفتشو ارووم تو کوسش فرو کرد پاتریشا فریـادی کشید و کلمـه fakeرو چند بار تکرار کرد اون بـه بهرام فش مـی داد و بهش مـی گفت ....کیر بهرام داشت پاتریشا رو جر مـی داد ....هوارش بلند شده بود و داد مـیزد و حرفای رکیکی مـیزد ......مازیـار این زنـه داره چی مـیگه .....هیچی بهرام انگاری بهش فشاراومده ....داره چرت و پرت مـیگه .....بهرام از سر لج سرعتشو بیشتر کرد و تندتر رو کوسش ضربه مـیزد ......مازیـار چرا بیکار وایسادی بیـا جلو تو دهنش بزار که تا چرت و پرت نگه .....واقعا من مـیخکوب بهرام شده بودم کیرش داشت پاتریشا رو ازار مـی داد....این اخری پاتریشا با دستاش رو تشک تخت مـیزد و درد و فریـادشو بـه این حالت خالی مـی کرد جلو دهنش بود و اون اعتنایی بـه اون نداشت پاتریشا هوش و حواسش پیش بهرام و کیر کلفتش بود کـه گیرش افتاده بود و بهرام هم با نفس چاقش بخوبی کارشو مـی کرد پاتریشا از حالت سگی خارج شده بود و به شکم رو تشک ولو شده بود و بهرام هم رو کونش کاملا سوار بود و بیرحمانـه تو کوسش تلمبه مـیزد ....اوه اوه پاتریشا کم کم بـه گریـه افتاده بود و اشکاش چشاشو خیس کرده بود ......بهرام متوجه اشکاش شد اونو ول کرد و از روش بلند شد ......پاتریشا بـه حالت شاکی گفت ....این دوست شما کیرش مثل الاغه ....دارم پاره مـیشم بهش بگو مـیخام فقط براش ساک ب .......بهرام وقتی فهمـید ...به خنده افتاد و گفت ...مازیـار بهش بگو من تازه اول کارمـه و بعدش مـیخام کونشم م .......مـی دونستم پاتریشا دیگه قبول نمـی کنـه باهاش انال انجام بشـه ......اون بشدت مخالفت کرد .......در این مـیون من سهمـی نداشتم و کاری نکرده بودم .....یـهو یـه فکری بـه نظرم رسید بـه پاتریشا گفتم ..دوستم قبول نمـی کنـه..اونمـیخاد ......باید قبول کنی ......پاتریشا انگار فکرمو خونده بود ......گفت باشـه بـه یـه شرط .....تو کونمو و دوستت از جلو ....هر دوتون با هم بیـاین ....دیرم شده حتما با م برم .......پاتریشا با این حرفش کونشو از دست کیر کلفت بهرام نجات داده بود و به کیر من اویزون شده بود.انیـا هنوز گیتارشو همچنان مـیزد و در عالم خودش سیر مـی کرد .......بهرام وقتی اینو فهمـید بـه یـه شرط قبول کرد .......مازیـار بـه پاتریشا بگو قبوله ولی بـه شرطی کـه اخر کار ش برام ساک بزنـه و ابمو بخوره ......بهرام زرنگتر از این حرفا بود و با این پیشنـهاد هم مـی خاست انیـارو بی سهم نکنـه و از اونم لذت ببره .پاتریشا از ترس کیر بهرام قبول کرد و به انیـا اشاره کرد کـه اماده ساک زدن باشـه .....انیـا زدن گیتار رو رها کرد و اومد کنارم وایساد و نگاه گاییدن مادرش مـی کرد ...بهرام ازم خواست بـه پشت بخوابم ...... همـین کارو کردم ... کمـی شل شده بود و از حالت سفتی خارج شده بود بهرام بازوی انیـارو گرفت و بهش اشاره کرد کـه و بخوره .....انیـا بـه مادرش نگاهی کرد و ازش اوکی گرفت و خم شد و تو دهنش گرفت ......اووف چه حس خوب و تازه ای بهم دست داده بود یـه زیر بیست سال داشت برام ساک مـیزد انیـا خوب نمـی خورد یـا بـه این کار مایل نبود و یـا وارد نبودبهرحال من هنوز دوست نداشتم ابم بیـاد ..دلم مـی خاست ابم توپاتریشا خالی بشـه ......... سریعا بلند شد و در این فرصت هم بهرام داشت با انگشتش پاتریشا رو گشاد مـی کرد و خودش و پاتریشا هم کمـی حال مـی د ...بهرام داشت از دلش درون مـیاورد و لبای پاتریشا رو مـی خورد ...وبا دستاش همـه جاشو مـی مالوند اونا رو هم ولو شده بودند و رو هم غلط مـی خوردند و منو فراموش کرده بودند .......بهرام لنگای پاتریشا رو کـه به پشت رو تشک خوابیده بود رو شونـه هاش جمع کرد و کیرشو با تموم قدرتش تو پاتریشا فرو کرد و باز هوارشو بلند کرد ...این دفعه فریـاد هاش توام با و عشق شده بود و با تموم نیـازش ش رو پشت بهرام با ناخناش خط مـی کشید ....تلمبه های کوبنده و وحشتناک بهرام کارشو کرد و پاتریشا با لرزشی کـه به خودش داد بـه ارگاسم رسید و زیرش ارووم گرفت ولی بهرام هنوز کارش تموم نشده بود ....بلند شد و از رو مـیز ارایش اتاق هتل یـه گیلاس رو به منظور پاتریشا اورد و خودش جرعه جرعه بـه خوردش داد ....پاتریشا با خوردن انگار نیرو گرفت و بلند شد وبا انیـا اومدن سراغ و دوتاشون اونو مـی خوردن .......ارزو مـی کردم ابم نیـاد ..... باز سریعا سیخ وسفت شده بود و خوشبختانـه اونا خوردنو رها و پاتریشا با کمک بهرام کونشو رو تنظیم کرد و بر خلاف تصور خودم خیلی راحت تو کونش جا گرفت ی کـه از مال پروانـه گشادتر نشون مـی داد ...پیدا بود پاتریشا سابقهدادنو داشت ....بهرام با اب دهنش کیرشو کمـی خیسوند و اونم رو پاتریشا فرود اومد و کوسشو با کیرش پر کرد .....به محض فرو رفتن کیر بهرام تو کوسش باز فریـادش بلند شد و باز دشنام و حرفاش فضای اتاقو درون بر گرفت .....من تقریبا بی حرکت زیر پاتریشا بودم و نمـی تونستم زیـاد تلمبه تو کونش ب ولی بودن توپاتریشا بهم لذت و حس زیبایی داده بود و بهترین لحظات ممکنـه رو داشتم تجربه مـی کردم هر چی همسرم بهمنداد الان پاتریشا برام جبران کرده بود و درشت و هوس انگیزش رو و شکمم قرار گرفته بود این احساس زیبا و رویـایی باعث شد بهترین حالت ارضا و تخلیـه مو حس کنم و این حس بیشتر موقع همسرم بهم دست مـی داد ولی این بار لذتش بیشتر بود شاید بـه خاطر اینکه اولین بار بود با یـه زن غریبه انال داشتم.......من کارم تموم شده بود و شل شده بود و ازپاتریشا بیرون زده بود ولی بهرام هنوز تو کوسش تلمبه مـیزد و بیچاره پاتریشا از بس داد زده بود از نفس و فریـاتاده بود و حتی توان نگهداری خودشو بین من و بهرام نداشت و ناچارا رو م رها شده بود و من داشتم زیرش فشار زیـادی تحمل مـی کردم .......بهرام بسشـه ولش کن دو تامون از نفس افتادیم من کـه این زیر دارم له مـیشم ...لطفا بسشـه ...بده بـه ش انیـا برات ساک بزنـه .....باشـه مازیـار جون ...فقط بـه خاطر گل روت ولش مـی کنم ..اگه تو زیرش نبودی کاری مـی کردم بیـهوش بشـه .......انیـا بـه کمک مادرش اومد واونو بلند کرد و کمـی دلداریش داد .....بهرام کیرشو جلو دهن انیـا گرفت و اونم با حالت عصبانی شکلی اونو دهش گرفت و شروع بـه خوردنش کرد بهرام درون همون حالت دستاشو تو پستونای انیـا برد و اونا رو بیرون کشید .....پستونای اندازه و سفت و تر و تازهاش چشم نواز بود و من فرصت کردم و دستامو روشون کشوندم و کمـی اونارو با حس و عشق خاصم مالش دادم .....باز هم حس خوب و عالی و زیبا انیـا با دستاش دستامو بعد زد و مانع کارم شد و لذتمو پروند ......پاتریشا اومد کمک ش و دو تایی مشغول کیر بهرام شدند اونا مـی خواستن زودتر کار تموم بشـه و از دستمون خلاص بشن ......و همـین طور هم شد و بهرام بالاخره تو دهن انیـا خالی شد و نمایش تموم شد ....پاتریشا دست از حرفاو فحش و ناسزاش نمـی کشید و تا تر ک اتاق بهرام ول کن نبود و اونا هم رفتند ........بهرام این زنـه خیلی از دستت عصبانی بود ......ماز یـار جون حتما بگی از دست من نـه بلکه از حتما عصبانی باشـه .....چون حسابی جرش دادم .....خوبی داشت ...فقط حیف نزاشت کونشو م ....با بهرام خوب انس گرفته بودم و اونم همـین حسو داشت ....کم کم داشتیم کاملا از گذشته و خانواده همدیگه مـی گفتیم ..بهرام خیلی بهم تسلی و ارامش مـی داد و واقعا وجودش درون اون روزها برام خیلی موثر افتاد و منم از گذشته بهرام مطلع شدم .....اکثرایـه دفتر چه یـاد داشت همرام بود و سعی مـی کردم ماوقع و حوادثی کـه برام اتفاق مـیفتاد رو درش مـی نوشتم اصولا از بچگی اینو یـاد گرفته بودم و برام عادت شده بود بهرام اینو فهمـیده بود و یـه شب حین نوشیدن از یـه مجموعه خاطرات برام شرح مـیداد ..خاطراتی کـه به قول خودش مثل یـه گنج بود و یـهو بهم پیشنـهاد داد کـه اونو بـه صورت یـه داستان و رمان شکل بده ......ازش بیشتر تو ضیح خواستم و بهش گفتم بـه فرض من خاطرات رو بشکل داستان دراوردم بعدش مـیخای کتابش کنی و یـا فقط مـیخای پیش خودت باشـه .....اون جواب درستی نداد من جزئیـات و چهار چوب خاطرات رو فهمـیدم کـه حول و حوش و عشق و مـیگشت ....بهش پیشنـهاد دادم کـه اجازه بده این خاطرات رو درون سایت لوتی بزارم که تا همـه بخونن ازش لذت ببرن .......,واما چرا لوتی ....من اتفاقی مدتی قبل درون یـه رستوران تهران ناخواسته شاهد گفتگوی دو جوان بودم کـه در مورد داستان رمان شیوا بحث مـی د کنجکاو شدم و شب همون روز بـه سایت لوتی مراجعه کردم و رمان رو پیدا کردم و در چند شب اونو خوندم .رمان جالب و جذابی بود ازش خوشم اومد و در ذهنم مونده بود با مطرح این خاطره ...فکرکردم چرا این خاطره رو درون این سایت نزارم و اینارو به منظور بهرام گفتم و اون بـه چند شرط قبول کرد .....شروطی کـه لازم بـه گفتن شاید نداشته باشـه ......ولی شرط مـهمشب اجازه از مادرش بود کـه همون شب تلفنی جواب اوکیشو گرفت ......مازیـار م با شرط اینکه از اسم مستعار و بدون ذکر شـهر ماوقع استفاده کنی اجازشو بهم داده ...........من وبهرام بعد از برگشتن بـه ایران دفترچه خاطرات مورد نظر رو بعد از اینکه یـه شب مـهمونش بودم بهم داد ....خاطراتی کـه شامل خودش و ش بود ............سفر بـه ارمنستان و اشنایی با بهرام باعث شد من علنی نویسنده این داستان بشم ..........
ادامـه از طاهره..............وقتی بـه خودم اومدم و متوجه جو اطرافم شدم حس کردم رو رونای نرم فرانک سرمو گذاشتم چشامو خوب بـه اطراف گرفتم ...اوه اوه سیـامک بالای سرم با نگرانی و لبخند عاشقانـه اش بهم نگاه مـی کرد ..خدای من همون شاهزاده و مردی کـه در سقف ارزوهام اونو جستجو مـی کردم الان داشت بهم لبخند مـیزد ......چه قشنگ و عاشقانـه ...جواب این لبخندو حتما مـی دادم ..منم بهش تبسمـی کردم و بعدش نگاهم متوجه فرانک شد ..........اوه طاهره عزیزم ....مردم و زنده شدم .....تو شده بود .......نکنـه بازم بار دار شدی .......نـه فرانک جون انگار مال گرما باشـه و شاید گرما زده شده بودم ......من بار دارنیستم ......قربونت برم ......چی دوس داری برات بیـارم ......سیـامک منتظر جواب من نشد ...... اجازه بده برم از بیرون چند سیخ جگر و دل و قلوه بگیرم .......طاهره خانم فشارشون پایین اومده حتما یـه چیز مقوی بخورن ....اون منتظر تایید فرانک نموند و رفت .........فرانک تیز بین و باهوش بود و به گمونم همـه چیو فهمـیده بود .......طاهره جون یـه چیزی بگم راستشو مـیگی ......اوه فرانک من و تو چیزی از همدیگه پنـهون نمـی کنیم ....بگو ........تو بـه خاطر سیـامک اینطوری شدی ...درسته ......روم نمـیشد بهش اره بگم ..گونـه هام از شرم و حیـا فوری حس کردم سرخ شده بود ویـهو تب بدنم با شنیدن اسم سیـامک باز بالا زد .....لازم بـه گفتن من نشده بود فرانک لبخندی زد و لبامو بوسید ......اوه عزیزم تو عاشق شدی ......لباشو باز بـه لبم رسوند و مـی خواست احساساتمو ارووم کنـه ولی برعکسش بدترم کرد و هوس کردم فرانکو بـه اغوشم بکشم ...کنترلمو از دست داده بودم مدتی زیـادی بود باهاش لز نکرده بودم ......خودمو بیشتر بهش چسپوندم و کاملا لباشو تسخیر لبام کردم ...یـه دستم بـه طرف هاش رفت و دست دیگه ام رو کم کم بـه طرف و رو کوسش کشوندم .....فرانک هم ی شده بود و اونم درون این فرصت دستشو تو چاک کونم بود و اونو از رو دامنم مـی مالوند و فشار دستاش باعث شده بود دامنم تو چاک م جمع بشـه فرانک درون شرایطی زیرم قرار گرفته بود کـه مـی تونست هامو خوب بخوره دستاشو به منظور لحظاتی متوجه بلوزم کرد و با کمـی تلاش پستونامو ازاد کرد و باودهنش اونارو خوب مـی خورد نوک پستونام منو بیشتر هوسی و دیوونـه تر مـی کرد ....همون لحظه باز قیـافه و اندام سیـامک درون نظر م نقش بست و حس کردم اون داره هامو مـی خوره .....وای خدای من چند برابر ی شده بودم و با تموم وچود و احساسم و البته با سرعت عمل بیشتری رو اندام فرانک کار مـی کردم اصلا حواسمون بـه لباسامون نبود هر چی دستمون مـیرسید با بی رحمـی و شدت اونو از تنمون بیرون مـیزدیم سرعت عمل من باعث شده بود فرانک هم تب ش بالا تربره..... کف اتاق روهم غلط مـی خوردیم و به حالت 69 دراومدیم و هرکدوم داشتیم هامونو باو دهن بشدت مـی خوردیم فرانک از من بیشتر فریـاد مـیزد و اه ناله اش همـه خونـه رو درون بر گرفته بود چهار که تا انگشتمو بـه حالت دوتا دوتا تو و کونش بودم و روشون ضربه مـیزدم...فرانک هم منو با همـین حالت گرفته بود و دو که تا مو بـه تسخیر انگشتاش رسونده بود نمـی دیدم کـه منو چند انگشتی مـی کرد همـینو مـیدونم داشتم بهترین ارگاسمو بدست مـیاوردم اونو بـه خاطر تجسم سیـامک و اندام و زیبایی فرانک ........بدنم بـه لرزش افتاد و بیشتر اندامشو گرفتم ....ارضا شدنم باعث نشد کـه فرانکو ول کنم باز مـی خواستم و سیر نشده بودم این بار کیر ندیده سیـامکو تجسم مـی کردم کـه امـید وار بودم از مال فرهاد کلفتر باشـه و منو جر بده و تا سرحد بیـهوشیم ببره این بار هم با انگشتام و هم لبامو فرانکو مـی کردم و مـی خوردم .....فرانک هوارش بالا تر رفته بود و داشت بـه خودش مـی پیچید به منظور لحظاتی منو ول کرده بود و تو حال و عشق خودش سیر مـی کرد ..سرعتمو بالا تر بردم و فرانکو بـه اوج ش رسوندم و با فریـاد بلندی اینو بهم ثابت کرد کـه ارگاسم شده .......فرانک شل و بیحال بـه پشت کف اتاق ولو شده بود ..من هنوز مـی خواستم رفتم بالا سرش و کوسمو رو دهنش گرفتم و بهش فهموندم اونو بخوره ..من خودم با زانو روش سوار بودم و با دودستام هامو مالش مـی دادم فرانک با یـه دستش و دهنش کوسمو مـی خورد و یـه دست دیگشو هم بـه کونم کشوند و اونو با انگشتش مـی کرد .....اوه اوه چه لحظات با حال و زیبایی رو مـی گذروندم و هوسم بسرعت داشت بـه اوج خودش مـیرسید و کنترل نداشتم اه و ناله و فریـاد عاشقونـه ام بـه اوج و شدت خودش رسیده بود و مثل مار و به همون حالت نیم خیزم بـه خودم تاب و تکون مـیزدم ......وای وای فرانک جون دارم دیوونـه مـیشم ...بیشتر بخور .....اوی اوی اوی .....بخورش ..بخورش ...با فریـاد مـی گفتم بخورش .......بالا خره بـه اون چیزی کـه مـی خاستم رسیدم و باز ارضا شدم و انچه اب تو کوسم ترشح شده بود رو فرانک جونم نوش جونش کرد و به معده اش رسوند ...نوش جونش .....هردو مون بی حال و خسته ولی مثل دوتا عاشق کنار هم دراز کشیده بودیم و به سقف اتاق خیره شده بودیم ....فکرم معطوف بـه اینده ام و عشق بـه سیـامک با وجود داشتن چهار فرزند و شوهر ..البته بلا نسبت شوهر ....شده بود.شوهری کـه بویی از مرد ونگی و غیرت و شرف براش نمونده بود و روز بروز اوضاعش بدتر مـیشد و کارش بـه جایی کشیده بود کـه باز چند روز قبل ازم مـی خواست بـه خونـه سرهنگ بریم و شبو خونـه اش بخوابیم ...صالح روش نمـیشد کـه علنی بگه تورو مـی برم که تا صبح طلوع سر هنگ بهت تجاوز کنـه و من پشت درون نگهبانیتو مـیدم.....اون حتی با وقاحت عسرهنگو نشونم مـی داد کـه به خیـال خودش دلمو بدست بیـاره و به اصطلاح عاشق اندام و جمال نامبارک سرهنگه بشم .....ولی باز من جوابشو ندادم و باهاش قهر کردم ......صدای کوبیدن درون خونـه فرانک منو از خیـالاتم بیرون کشوند و سریع بلند شدم و خودمو جمع و جور کردم لباسامون هر تیکه اش یـه گوشـه ای افتاده بود و هردومون اتاق و خودمونو بـه حالت نرمال و عادی دراوردیم و بعدش درو خودم به منظور عشقم یعنی سیـامک باز کردم .......اوه طاهره خانم مـی بینم شکر خدا خوب و سرحال شدین و خودتون زحمت کشیدین و درو باز کردین ........اره خوب شدم ...فرانک جون بهم شربت و خوراکی و منو سرحال ...تو دلم خنده ام گرفته بود اخه چه شربتی و چه خوراکی ....من بجای اینا با فرانک لز و عشق و حال کرده بودم .......ولی بطور حتم این کار مون از صد که تا شربت و خوراکی برام بهتر بود و منو سرحال و قبراق کرده بود ...اون روز سر سفره و با فرانیـامک من بهترین لحظات رو سپری کردم هر لقمـه ای کـه به دهنم مـی بردم با نگاهم بـه عشقم و سیـامکم تبدیل بـه بهترین و با مزه ترین خوراکی مـی گردید ....لحظاتی کـه همراه با خنده و حرفای زیبا و البته نگاه های سر شار از عشق و هوس من و سیـامک بـه همدیگه توام شده بود ...فرانک همـه چیو فهمـیده بود و اونم بـه گمونم از این عشق من و برادرش راضی و خرسند بود ..براستی فرانک با پی بردن بـه احساسات من و مشکلات خانوادگیم و عدم علاقه بـه شوهرم و البته بی رگ بودنش بهم حق مـیداد کـه عاشق سیـامک بشم ....اون روز که تا قبل از غروب و تاریک شدن هوا اونجا موندم ...باور کنید اگه بـه خاطر بچه هام نبود شبو خونـه فرانک مـی موندم و حداقلش باز با فرانک جون یـه لز دیگه مـی کردم ...ولی نگرانی بچه هام و خصوصا بهرام منو بـه خونـه کشوند ......

: بیا جرت بدم یعنی چی ، بیا جرت بدم یعنی چی




[خاطرات بهرام و ش - صفحه 10 بیا جرت بدم یعنی چی]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Tue, 31 Jul 2018 01:44:00 +0000



بیا جرت بدم یعنی چی

خاطرات بهرام و ش - صفحه 10

شروع فصل دوم ...............اشنایی نویسنده با بهرام ...............نقل از نویسنده ...................در ابتدای خرداد ماه سال96...........زندگی ارووم و معمولیم درون طی کمتر از ده روز دچار تلاطم و طوفان وحوادث پیش بینی نشده ای شده بود اصلا فکرشو نمـی کردم این اتفاقات پشت سر هم برام پیش بیـاد ابتداش مرگ پدرم و بعدش مر گ پسرم درون خارج کشوربعت تصادف منو گیج و شکسته کرده بود وبعدش مریضی لا علاج مادر هم همـه زندگیمو بهم ریخته بود همسرم تقریبا پیش مادرش بود و من تبدیل بـه یـه مرد تنـها و غمگین و بی شده بودم بـه همسرم حق مـیدادم کـه مادرشو ول نکنـه چون منم پدرمو از دست داده بودم ولی کاری از دستم بر نمـی اومد کـه به منظور بهبود مادرش م ....خیلی بهم ریخته بودم دنیـا برام داشت بی ارزش مـیشد اگه کاری نمـی کردم و یـا تحولی درون زندگیم انجام نمـی دادم قطعا سر از تیمارستان درون مـیـاوردم همسرم مثل همـیشـه کـه یـاورم بود و درون کم مـی کرد بهم پیشنـهاد سفر بـه خارج رو داد اون نمـی تونست مادرشو ول کنـه همسر وفادار ومـهربونم کـه درون مرز چهل سالگی قرار داشت و هنوز زیبا و جذاب بـه چشما مـیومد منو متعاقد کرد کـه بـه ارمنستان برم خودمم نیـاز بـه هوا و محیط تازه تری داشتم ....شب قبل از رفتنم خونـه مادر بودم و کنار همسرم ...خیلی وقت بود باهاش نداشتم راستش از بس داغون و غمگین بودم م کم شده بود ولی اون شب با دیدن لباس تن همسرم م بیدار شدلباسی کـه تموم بر جستگی های هوس ناکشو نمایش مـیداد کونش و های درشتش کـه موقع راه رفتنش مثل موج دریـا بالا پایین مـی کرد وو بیدار کرد و دلم هواشو کرد ایـا مـی تونم درون این شرایط خاص خودم و اون.... بیا جرت بدم یعنی چی بیـا جرت بدم یعنی چی بغلش کنم و لباساشو تیکه تیکه درارم و با بوسه های توام کاملا ش کنم و سرمو بین پستونای درشت و زیبایش ببرم و اونو مثل همـیشـه خوب بلیسم و بعدش با دو دستام شو کـه تا اونجایی کـه تمایل دارم بمالونم و رو دو عقب و جلوش هم انگشت بکشم همسرم کمتر کونشو درون اختیـارم مـی زاشت و من شاید سه ماه یـه دفعه بـه کونش مـیزدم ..ی کـه از بس کمتر بهش کیر مـیخورد هنوز تنگ و تازهخودشو حفظ کرده بود امشب بـه خاطر زنده شدن هوس و م روحیـه ام کـه تا حدودی خوب شده بود و دقیقه شماری مـی کردم کـه زودتر فرصت بشـه و کار همسرمو بسازم ....طاقتم تموم شده بود همسرم تو اشپز خونـه داشت کار مـی کرد رفتم بغلش کردم و دستامو رو پستوناش گرفتم نداشت و از رو لباسش معلوم بود و قشنگ تو دستام قرار گرفت ..اووف چه های نرم و درشت و با حالی .... بیا جرت بدم یعنی چی بیـا جرت بدم یعنی چی واسش راست شده بود و اونو تو گودی ش تنظیم کردم و کمـی روش مالوندم ...وای خدای من همسرم حتی هم تنش نبود دیگه نـهایت سفتیشو گرفته بود .... همسرم کـه پروانـه اسمش بود هول شده بود و التماسم مـی کرد کـه کوتاه بیـام و مادرش متوجه نشـه ولی مگه م اجازه مـیداد گوش بـه حرفاش بدم ......پروانـه همسرم عزیز و مـهربونم خیلی دلم هواتو کرده .....نمـی تونم ارووم باشم لطفا بیـا اتاق بغلی ......نـه نـه ماز یـار مادرم بیداره ...الان نـه .....خواهش مـی کنم ...نمـیشـه ......نکن ......مازیـار نکن .......پروانـه تو داری منو دیوونـه مـی کنی دنیـا منو دیوونـه کرده ..تو دیگه بدترش نکن ...اخه تو حتی م هم بـه پات نداری ........اره عزیزم تنگ بود اذیتم مـی کرد هوا هم گرم شده خواستم کوسم هوا بخوره .....اوخ جون چه جمله با حالی گفتی .....مـیخای کوست هوا بخوره .... اره مازی جون از دیروز صبح نتونستم حموم برم ..مادرم کارش زیـاد بود نرسیدم ...پروانـه جون مـیخای ببرمت حموم خودم بشورمت .......اوا مازی چی مـیگی مادرم مـی فهمـه و ابروی صد سالم مـیره .....در حین همـین حرفامون من یـه دستمو رو کوسش بودم و از روی شلوارش اونو مـی مالوندم پروانـه هم تسلیم ش شده بود و اگه اونو ول مـی کردم کف اشپزخونـه ولو مـیشد و زیرم مـیخوابید ....مازی جون زودباش منو .....دارم کلافه مـیشم .....کلافه کیرتم ......زودباش ......معطل نکردم شلوارشو کـه تا بالای زانواش پایین کشیدم و بـه حالت خمـیده و درون حالیکه دو دستاش رو کابینت قرار گرفته بود کیر تشنـه و اماده بـه گاییدنشو تو کوسش فرو کردم ابکوسش با تلمبه های قطره قطره بـه کف اشپز خونـه مـی ریخت ....مازی جون دستتو رو دهنم بگیر ...یـهو فریـاد ن ..مادرم بفهمـه .......همسرم عادت داشت موقع گاییدنش با صدای بلند داد و فریـاد مـیزد و همـیشـه نگران بودم کـه همسایـه ها متو جه نشن ..ولی بـه طور حتم و یقین همـه مـی فهمـیدن کـه داره جر مـیخوره و پاره مـیشـه .....کوسش هم از دید خودم تنگ و با کیفیت مونده بود ... یـه دستمو رو دهنش گرفته بودم و پروانـه هم از بس فریـاد خاموش مـیزد کف دستم از اب دهنش کاملا خیس شده بود ......هر دومون درون اوج هوس و مون غرق شده بودیم ...خیلی طول نکشید کـه ابمو تو کوسش تخلیـه کردم و و بیرون کشیدم ....من اصولا کمر سفتی ندارم و زود انزال مـیشم و همـیشـه مـیخام برم از قرص و اسپری تاخیری استفاده و تهیـه کنم ولی هربار تنبلی و سستی نمـیزاره خوب و کامل از ام لذت ببرم ...ولی این بار هردو مون ارضا شده بودیم و پروانـه هم بـه علامت رضایتش لبامو بوسید و ازم تشکر کرد ........عزیزم خیلی وقت بود منو نکرده بودی خیلی چسپید ....پروانـه جون قبل از رفتنم باز مـی کنمت .....باشـه مازیـار ...برو خودتو تمـیز کن بیـا کـه تا شامو بکشم .....اون شب بیـاد ایـام خوش چند هفته قبل کنار همسرم و درون حضور مادر بیمارش شام رو خوردم .......هنوز تشنـه پروانـه بودم نگاش کـه مـی کردم باز براش بلند مـیشد ....لنبه های دو طرف ش بد جوری چشامو گرفته بود همراه با تکون های پستوناش منو باز حشریش کرده بود ......کاش مـیشد سر همـین سفره شام و کنار خورشت سبزی و برنج و پارچ دوغ اونو ازمـی کردم ......سفره های خونـه مادر سنتی اجرا مـیشد و خبری از مـیز و صندلی و این دنگ و فنگا نبود قرار نبود شب اونجا بمونم صبح زود پرواز داشتم و حتما مـیرفتم چون خونـه شون بـه فرود گاه دور بود لذا قبل از خداحافظی باز پروانـه رو این بار بـه اتاق خوابشون بردم هردومون انگار از هول مادرش کـه متوجه نشـه سریع لباسامونو کندیم و پروانـه رو تخت ولو کردم و روش رفتم ....مـی خواستم مثل فیلم های نیم و ادای اونا رو درارم و بـه جون همسرم بیوفتم ولی باز کم مـیـاوردم نمـی دونم شاید هنرشو نداشتم و نمـی تونستم خوب اجراش کنم ....این واقعیتو حتما اعتراف کنم کـه من خوب نمـی تونستم همسرمو ارضا کنم .....و همـیشـه درون اخر کار با انگشت تو کوسش و تلمبه زدنش اونم راضی مـی کردم .....بهرحال این بار بد نشده بود و کارمو تقریبا داشتم خوب انجام مـیدادم .....پروانـه با دستاش دهنشو گرفته بود و بـه خودش پیچ مـیزد و منم همـه جاشو لمس مـی کردم کوسش خیس اب شده بود و خواستم از ابش با انگشتم شو گشاد کنم ....ولی پروانـه نزاشت .......نکن مازیـار خواهش مـی کنم اذیت مـیشم دردش زیـاده ..مـی ترسم .......کون نـه .......پروانـه لطفا بزار .....اونو چربش مـی کنم دهانشو با انگشتم گشاد مـی کنم ...نمـی زارم اذیت شی ......نـه ماز یـار .....مـی ترسم بیماری مادرم کم نیس خودمم از کونم زخمـی بشم ..اونوقت واویلا مـیشـه ......این دفعه کوتاه بیـا ...بر گشتی همون روز اول کونمو ...... چاره ای نبود حتما کوتاه مـیومدم یـه بار یـادمـهپروانـه رو کردم زیـاد چربش نکرده بودم کونشو زخمـی کردم ....بمونـه چقدر درد سر کشید و با زحمت رفت پیش دکتر زنان ...خودش مـی گفت جرئت نداشتم سرمو پیش خانم دکتره بلند کنم ..اونم خندش گرفته بود و بـه پروانـه گفت ....خب اگه الت همسرتون درشته نزارید و بهش اجازه ندید از عقب باهاتون کنـه .....ولی خانم دکتره اشتباه مـی گفت چون من خیلی درشت و کلفت نیس ....ولی از شانس بد پروانـه کونش همـیشـه با اذیت مـیشد ..شایدم ش خیلی تنگه ....... بهرحال کوتاه اومدم و و تو کوسش فرو کردم و روش افتادم و با ت قوسی مانند بـه کمرم بـه کوسش ضربه مـیزدم ....دستاشو چند لحظه ار دهنش دور کردم و لبامو رو لباش گرفتم و درون حین بوسیدن لباش ابمو تخلیـه کردم .....با بوسیدن همسرم و خدا حافظی ازش دور شدم و روز بعد بـه طرف ایروان ارمنستان از فرودگاه پرواز کردم ...... با همسرم بهم روحیـه تازه ای داده بود ولی باز ته قلبم غم زده و غبار گرفته بود ......تا رسیدن بـه هتل اتفاق خاصی نیفتاد و من بـه خاطر دور موندن از خاطرات پسرم و پدرم سعی کردم از بدو نشستن رو صندلی هواپیما و که تا استقرار درون هتل بـه اونا فکر نکنم.....صبح روز بعد بـه منظور سرو صبحانـه اومدم رستوران هتل ....همـه چی ارووم و نرمال نشون مـیداد ...توجهم معطوف بـه یـه زن و یـه خارجی افتاد نا خوداگاه گاها بهشون نگاه مـیکردم این نگاهای گاه بیگاهم توجه یـه نفرو بـه خودش جلب کرده بودچون صدای مردونـه یـه نفرو پشت سرم شنیدم ....شما هم حواستون بـه این دو خانمـه .....اوه نـه من بهشون کاری ندارم ...ولی خب بالا خره جنس مخالفن و ما ایرانیـا همـیشـه تشنـه این چیزا هستیم .....درسته ......بله بـه شما حق مـیدم ....مـی تونم سر مـیزتون بشینم .....خواهش مـی کنم خوشحال مـیشم .......مردی بلند قامت و خوش قیـافه و خوش تیپ با کت و شلوار و کروات ست خودشو بهم نشون داد ......سبیلش بـه صورتش مـیومد و اونو خوش تیپ تر نشون مـیداد ....موهای سرش پر و تقریبا سبزه رو بود ...من بهرام هستم از اینکه از تون درخواست کردم بیـام سر مـیزتون عذر خواهی مـی کنم .....تنـها بودم و خواستم یـه هم صحبت با شخصیتی مثل شما داشته باشم ......اوه منم از اشنایتون خوشبختم و ماز یـار هستم ...اتفاقا منم تنـهام ومایل یـه یـه هم صحبت ایرانی و جنتلمنی مثل شما بودم .....بی ادبی نباشـه هردومون حواسمون بـه این دو خانم خارچی بود ....درسته .......راستش اغا بهرام منم یـه کمـی بهشون حواسم بود .....تعارفو بزاریم کنار اونا قشنگن خصوصا اون یکی کـه بزرگتر نشون مـیده ....نظر شما چیـه ......بله .....اون جذابه ........بهرام خنده ای کرد . لیوانمو از ی کـه با خودش سر مـیزم اورده بود کـه تا نصفه پر کرد و ازم خواست بـه سلامتی خودمون و زیبایی اون خانمـه و بنوشیم .....خوردن این سر اغاز اشنایم با بهرام بود .......بهرام از همون ابتدای اشنایش معلوم بود کـه خیلی بـه جنس مخالف و زن و تمایل داره ..چون مرتب بـه اون دو زن و چشم داشت ......این نگاهاش اخرش کار خودشو کرد و زن خارجیـه با یـه لبخند بهش اوکی داد و بهرام رو بـه مـیزش دعوت کرد....دوست من انگار منو دعوت بـه مـیزش کرده ....من برم بلکه بـه منظور امروز تورش کنم .....ولی من کـه انگلیسی بلد نیستم .....چیکار کنم ....حواسم نبود اینجا ایران نیس و طرف خارجیـه .......ولی دوست عزیز من انگلیسیم خوبه و مـی تونم مترجم شما باشم ......اوه خیلی خوشحالم کردین ..این کـه عالیـه .....واقعا کـه من مرد خوش شانس و خوش بختی هستم کـه با یـه دوست کـه بـه زبان انگلیش مسلطه اشنا شدم ...... حق با بهرام بود چون من بـه خاطر شغلم و کارم کـه تو مطالعه و تفحس درون ایین و زبان کشورها و ملل و تاریخ دارم هم بـه زبان انگلیسی مسلط بودم و هم فرانسوی و تازههم لاتین یـاد مـی گرفتم اینو کـه بهش گفتم از خوشحالی برام کف زد و بهم تبریک گفت ......هردومون سر مـیزشون رفتیم ....بهرام اداب و معاشرت حالیش بود و موقع دست با هاشون بوسه ای رو مچ دستاشون زد و منم مجبور شدم همـین کارو م ....پستونای زنـه کـه تا نیمـه بیرون بود و لباسش یـه دستش کـه تا بالای زانوش مـیرسید و پاهاشو رو هم زده بود و برامون خودشو نشون مـی داد .....بدنش پر نشون مـیداد ...جالب اینکه ه پوشیده تر و مودب تر رفتار مـی کرد ..جذابیت زنـه حرف اولو مـیزد .....نمـی خام عین جملات رد و بدل شده شونو بگم و مخاطبو از ادامـه داستان خسته کنم ..همـین کافیـه کـه بهرام با حرفاش و تسلط خوبی زنـه رو بـه منظور اتاقش دعوت کرد درون اخرین لحظه هم منو بـه نمایش شون اضافه کرد راستش بدم نمـی اومد کـه به منظور اولین بار درون طول زندگیم با یـه زن غیر از همسرم تجربه داشته باشم خب منم اومده بودم بـه منظور تفریح و فراموش غم و غصه هام .....از این بهتر نمـیشد دو نفر بـه دونفر ..... ه با خودش یـه گیتار همراه داشت و اونم با خودش تو اتاق اورد ......هپنجره اتاق بهرام رو بـه منظور خودش انتخاب کرد وزن همراش کـه اسمش پاتریشا بود از ه خواست کـه براشون گیتار بزنـه ......پاتریشا بهم گفت م نمـی خاد و بهش کاری نداشته باشین ..من با دو تاتون هستم ....بهرام وقتی فهمـید نمـی خواست قبول کنـه و ه رو کـه انیـا اسمش بود هم مـی خاست.........بهرام بهتره اصرار نکنی اینجا ایران نیس و ما تو خارج هستیم و اجباری اینجا جایگاهی نداره بهتره بـه همـین پاتریشا قناعت کنیم .....ولی مازیـار انیـا جوون تره و کوسش تنگتره ..از پاتریشا بخواه شم بیـاره تو کار .....مـیگم ولی مـی دونم فایده ای نداره و قبول نمـی کنـه ...همـین جور هم شد و مادرش باز مخالفت کرد و گفت اگه باز اصرار کنین منم نیستم .......بی خیـال انیـا شدیم و فقط اونپنجره مشغول نواختن گیتارش شد .....خیلی رمانتیک و شاعرانـه از دید یـه خارحی شده بود چون انیـا بـه منظور مادرش با دو مرد داشت با تموم وجودش گیتار مـی نواخت ....خدا وکیلی هم تو کارش تبحر داشت و ادامو مست موسیقیش مـی کرد .....پاتریشا زیب شلوار بهرام رو پایین کشیده بود و داشت براش ساک مـیزد بـه منظور اولین بار داشتم کیر بهرامو مـیدم واقعا کلفت و دراز و پر مایـه بود و من راستش خجالت مـی کشیدم کـه و پاتریشا بیرون بکشـه ..چون کنار کیر بهرام عددی نبود .....یـه کم حالم گرفته شد ....کاش منم مثل انیـا گیتار بلد بودم و از زیر این درون مـیرفتم این افکار فقط بـه منظور لحظاتی تو ذهنم جا گرفت چون متوجه پر و درشت پاتریشا شدم کـه بهرام اونو بیرون زده بود و لباسشو از بالا جمع کرده بود و صورتیشو هم برام نمایش مـی داد ..اوف چه درشت و زیبایی.......همـه چیو فراموش کردم و خودم ارووم و بیرون کشیدم ...... کـه هنوز سیخ نشده بود ...ولی مال بهرام مثل گرز رستم بلند شده بود و پاتریشا مجذوب کیر کلفتش شده بود و اونو ول نمـی کرد و مرتب تو دهنش مـی کرد و مـی لیسید .....بهرام با سرش منو بـه کنارش دعوت کرد و منم نزدیکشون شدم ......پاتریشا متوجه کیر متوسط من شد و خنده ای کرد و انگار داشت بهم طعنـه مـیزد ....وای واقعا حق هم داشت این کـه من داشتم تقریبا نصف مال بهرام مـیشد مونده بودم با این کیر کو چیکم من چه جوریـهمسرمو زخمـی کرده بودم و هر بار فریـادشو بلند مـی کردم واقعا اگه بهرام پروانـه همسرمو مـی گایید چی مـیشد براستی پروانـه زیرش بیـهوش مـیشد و پاره مـیشد ..بخصوص کونش....این افکار باعث شد سریعا سیخ بشـه و تو دهن پاتریشا بـه اوج نعوظ برسه ...... تو دهنش خوب ساک مـی خورد پاتریشا تو کارش خبره بود و کاری کرد کـه کم کم م بیـاد ..نمـی خواستم ابمو بیـاره و از نعمت ش محروم بشم لذا فوری خودم و از دهنش بیرون کشیدم ومانع از اومدن م شدم .....پاتریشا باز با تعجب نگام کرد ...بهش گفتم مـیخام بیشتر ادامـه بدم ....اوکی گفت....بهرام باز کیرشو تو دهنش گذاشت و منم بیکار نشدم و با دستام های درشتشو مـی مالیدم شو تو چاک کونش جمع کردم وبا اشتیـاق و عشق خاصی لمسش مـی کردم از این کار همـیشـه خوشم مـیومد و پروانـه همـیشـه با دستام مالش مـیخورد ....ولی بـه حقهمسرم از مال پاتریشا قشنگتر و باحال تر بود ولی تازه پاتریشا چشامو گرفته بود و ول کن کونش نبودم....بهرام ازم خواست کوسشو م ......مازیـار کوسش جلوته زودباش جرش بده....بهرام جوری بهم مـی گفت جرش بده انگار کیر کلفت مثلا یـه مرد سیـاه پوستو دارم و از این حرفش ته دلم خنده ام گرفته بود بهرحال معطلش نکردم شروتشو بـه یـه طرف جمع کردم و و رو کوسش گرفتم و اونو بـه حالت سگی کـه بـه خودش گرفته بود کـه تا اونجایی کـه راه داشت تو کوسش فرو کردم و کونش بدونـه مو و تمـیز و دیدنی بود خصوصا کونش گشاد بـه نظر نمـی رسید ..ش مانع کارم بود چند لحظه ولش کردم و شو از پاش دراوردم و کاملا ش کردم....باز خواستم تو کوسش ب ..بهرام نزاشت اومد کیر کلفتشو ارووم تو کوسش فرو کرد پاتریشا فریـادی کشید و کلمـه fakeرو چند بار تکرار کرد اون بـه بهرام فش مـی داد و بهش مـی گفت ....کیر بهرام داشت پاتریشا رو جر مـی داد ....هوارش بلند شده بود و داد مـیزد و حرفای رکیکی مـیزد ......مازیـار این زنـه داره چی مـیگه .....هیچی بهرام انگاری بهش فشاراومده ....داره چرت و پرت مـیگه .....بهرام از سر لج سرعتشو بیشتر کرد و تندتر رو کوسش ضربه مـیزد ......مازیـار چرا بیکار وایسادی بیـا جلو تو دهنش بزار کـه تا چرت و پرت نگه .....واقعا من مـیخکوب بهرام شده بودم کیرش داشت پاتریشا رو ازار مـی داد....این اخری پاتریشا با دستاش رو تشک تخت مـیزد و درد و فریـادشو بـه این حالت خالی مـی کرد جلو دهنش بود و اون اعتنایی بـه اون نداشت پاتریشا هوش و حواسش پیش بهرام و کیر کلفتش بود کـه گیرش افتاده بود و بهرام هم با نفس چاقش بخوبی کارشو مـی کرد پاتریشا از حالت سگی خارج شده بود و بـه شکم رو تشک ولو شده بود و بهرام هم رو کونش کاملا سوار بود و بیرحمانـه تو کوسش تلمبه مـیزد ....اوه اوه پاتریشا کم کم بـه گریـه افتاده بود و اشکاش چشاشو خیس کرده بود ......بهرام متوجه اشکاش شد اونو ول کرد و از روش بلند شد ......پاتریشا بـه حالت شاکی گفت ....این دوست شما کیرش مثل الاغه ....دارم پاره مـیشم بهش بگو مـیخام فقط براش ساک ب .......بهرام وقتی فهمـید ...به خنده افتاد و گفت ...مازیـار بهش بگو من تازه اول کارمـه و بعدش مـیخام کونشم م .......مـی دونستم پاتریشا دیگه قبول نمـی کنـه باهاش انال انجام بشـه ......اون بشدت مخالفت کرد .......در این مـیون من سهمـی نداشتم و کاری نکرده بودم .....یـهو یـه فکری بـه نظرم رسید بـه پاتریشا گفتم ..دوستم قبول نمـی کنـه..اونمـیخاد ......باید قبول کنی ......پاتریشا انگار فکرمو خونده بود ......گفت باشـه بـه یـه شرط .....تو کونمو و دوستت از جلو ....هر دوتون با هم بیـاین ....دیرم شده حتما با م برم .......پاتریشا با این حرفش کونشو از دست کیر کلفت بهرام نجات داده بود و بـه کیر من اویزون شده بود.انیـا هنوز گیتارشو همچنان مـیزد و درون عالم خودش سیر مـی کرد .......بهرام وقتی اینو فهمـید بـه یـه شرط قبول کرد .......مازیـار بـه پاتریشا بگو قبوله ولی بـه شرطی کـه اخر کار ش برام ساک بزنـه و ابمو بخوره ......بهرام زرنگتر از این حرفا بود و با این پیشنـهاد هم مـی خاست انیـارو بی سهم نکنـه و از اونم لذت ببره .پاتریشا از ترس کیر بهرام قبول کرد و بـه انیـا اشاره کرد کـه اماده ساک زدن باشـه .....انیـا زدن گیتار رو رها کرد و اومد کنارم وایساد و نگاه گاییدن مادرش مـی کرد ...بهرام ازم خواست بـه پشت بخوابم ...... همـین کارو کردم ... کمـی شل شده بود و از حالت سفتی خارج شده بود بهرام بازوی انیـارو گرفت و بهش اشاره کرد کـه و بخوره .....انیـا بـه مادرش نگاهی کرد و ازش اوکی گرفت و خم شد و تو دهنش گرفت ......اووف چه حس خوب و تازه ای بهم دست داده بود یـه زیر بیست سال داشت برام ساک مـیزد انیـا خوب نمـی خورد یـا بـه این کار مایل نبود و یـا وارد نبودبهرحال من هنوز دوست نداشتم ابم بیـاد ..دلم مـی خاست ابم توپاتریشا خالی بشـه ......... سریعا بلند شد و درون این فرصت هم بهرام داشت با انگشتش پاتریشا رو گشاد مـی کرد و خودش و پاتریشا هم کمـی حال مـی د ...بهرام داشت از دلش درون مـیـاورد و لبای پاتریشا رو مـی خورد ...وبا دستاش همـه جاشو مـی مالوند اونا رو هم ولو شده بودند و رو هم غلط مـی خوردند و منو فراموش کرده بودند .......بهرام لنگای پاتریشا رو کـه بـه پشت رو تشک خوابیده بود رو شونـه هاش جمع کرد و کیرشو با تموم قدرتش تو پاتریشا فرو کرد و باز هوارشو بلند کرد ...این دفعه فریـاد هاش توام با و عشق شده بود و با تموم نیـازش ش رو پشت بهرام با ناخناش خط مـی کشید ....تلمبه های کوبنده و وحشتناک بهرام کارشو کرد و پاتریشا با لرزشی کـه بـه خودش داد بـه ارگاسم رسید و زیرش ارووم گرفت ولی بهرام هنوز کارش تموم نشده بود ....بلند شد و از رو مـیز ارایش اتاق هتل یـه گیلاس رو بـه منظور پاتریشا اورد و خودش جرعه جرعه بـه خوردش داد ....پاتریشا با خوردن انگار نیرو گرفت و بلند شد وبا انیـا اومدن سراغ و دوتاشون اونو مـی خوردن .......ارزو مـی کردم ابم نیـاد ..... باز سریعا سیخ وسفت شده بود و خوشبختانـه اونا خوردنو رها و پاتریشا با کمک بهرام کونشو رو تنظیم کرد و بر خلاف تصور خودم خیلی راحت تو کونش جا گرفت ی کـه از مال پروانـه گشادتر نشون مـی داد ...پیدا بود پاتریشا سابقهدادنو داشت ....بهرام با اب دهنش کیرشو کمـی خیسوند و اونم رو پاتریشا فرود اومد و کوسشو با کیرش پر کرد .....به محض فرو رفتن کیر بهرام تو کوسش باز فریـادش بلند شد و باز دشنام و حرفاش فضای اتاقو درون بر گرفت .....من تقریبا بی حرکت زیر پاتریشا بودم و نمـی تونستم زیـاد تلمبه تو کونش ب ولی بودن توپاتریشا بهم لذت و حس زیبایی داده بود و بهترین لحظات ممکنـه رو داشتم تجربه مـی کردم هر چی همسرم بهمنداد الان پاتریشا برام جبران کرده بود و درشت و هوس انگیزش رو و شکمم قرار گرفته بود این احساس زیبا و رویـایی باعث شد بهترین حالت ارضا و تخلیـه مو حس کنم و این حس بیشتر موقع همسرم بهم دست مـی داد ولی این بار لذتش بیشتر بود شاید بـه خاطر اینکه اولین بار بود با یـه زن غریبه انال داشتم.......من کارم تموم شده بود و شل شده بود و ازپاتریشا بیرون زده بود ولی بهرام هنوز تو کوسش تلمبه مـیزد و بیچاره پاتریشا از بس داد زده بود از نفس و فریـاتاده بود و حتی توان نگهداری خودشو بین من و بهرام نداشت و ناچارا رو م رها شده بود و من داشتم زیرش فشار زیـادی تحمل مـی کردم .......بهرام بسشـه ولش کن دو تامون از نفس افتادیم من کـه این زیر دارم له مـیشم ...لطفا بسشـه ...بده بـه ش انیـا برات ساک بزنـه .....باشـه مازیـار جون ...فقط بـه خاطر گل روت ولش مـی کنم ..اگه تو زیرش نبودی کاری مـی کردم بیـهوش بشـه .......انیـا بـه کمک مادرش اومد واونو بلند کرد و کمـی دلداریش داد .....بهرام کیرشو جلو دهن انیـا گرفت و اونم با حالت عصبانی شکلی اونو دهش گرفت و شروع بـه خوردنش کرد بهرام درون همون حالت دستاشو تو پستونای انیـا برد و اونا رو بیرون کشید .....پستونای اندازه و سفت و تر و تازهاش چشم نواز بود و من فرصت کردم و دستامو روشون کشوندم و کمـی اونارو با حس و عشق خاصم مالش دادم .....باز هم حس خوب و عالی و زیبا انیـا با دستاش دستامو بعد زد و مانع کارم شد و لذتمو پروند ......پاتریشا اومد کمک ش و دو تایی مشغول کیر بهرام شدند اونا مـی خواستن زودتر کار تموم بشـه و از دستمون خلاص بشن ......و همـین طور هم شد و بهرام بالاخره تو دهن انیـا خالی شد و نمایش تموم شد ....پاتریشا دست از حرفاو فحش و ناسزاش نمـی کشید و که تا تر ک اتاق بهرام ول کن نبود و اونا هم رفتند ........بهرام این زنـه خیلی از دستت عصبانی بود ......ماز یـار جون حتما بگی از دست من نـه بلکه از حتما عصبانی باشـه .....چون حسابی جرش دادم .....خوبی داشت ...فقط حیف نزاشت کونشو م ....با بهرام خوب انس گرفته بودم و اونم همـین حسو داشت ....کم کم داشتیم کاملا از گذشته و خانواده همدیگه مـی گفتیم ..بهرام خیلی بهم تسلی و ارامش مـی داد و واقعا وجودش درون اون روزها برام خیلی موثر افتاد و منم از گذشته بهرام مطلع شدم .....اکثرایـه دفتر چه یـاد داشت همرام بود و سعی مـی کردم ماوقع و حوادثی کـه برام اتفاق مـیفتاد رو درش مـی نوشتم اصولا از بچگی اینو یـاد گرفته بودم و برام عادت شده بود بهرام اینو فهمـیده بود و یـه شب حین نوشیدن از یـه مجموعه خاطرات برام شرح مـیداد ..خاطراتی کـه بـه قول خودش مثل یـه گنج بود و یـهو بهم پیشنـهاد داد کـه اونو بـه صورت یـه داستان و رمان شکل بده ......ازش بیشتر تو ضیح خواستم و بهش گفتم بـه فرض من خاطرات رو بشکل داستان دراوردم بعدش مـیخای کتابش کنی و یـا فقط مـیخای پیش خودت باشـه .....اون جواب درستی نداد من جزئیـات و چهار چوب خاطرات رو فهمـیدم کـه حول و حوش و عشق و مـیگشت ....بهش پیشنـهاد دادم کـه اجازه بده این خاطرات رو درون سایت لوتی بزارم کـه تا همـه بخونن ازش لذت ببرن .......,واما چرا لوتی ....من اتفاقی مدتی قبل درون یـه رستوران تهران ناخواسته شاهد گفتگوی دو جوان بودم کـه درون مورد داستان رمان شیوا بحث مـی د کنجکاو شدم و شب همون روز بـه سایت لوتی مراجعه کردم و رمان رو پیدا کردم و درون چند شب اونو خوندم .رمان جالب و جذابی بود ازش خوشم اومد و درون ذهنم مونده بود با مطرح این خاطره ...فکرکردم چرا این خاطره رو درون این سایت نزارم و اینارو بـه منظور بهرام گفتم و اون بـه چند شرط قبول کرد .....شروطی کـه لازم بـه گفتن شاید نداشته باشـه ......ولی شرط مـهمشب اجازه از مادرش بود کـه همون شب تلفنی جواب اوکیشو گرفت ......مازیـار م با شرط اینکه از اسم مستعار و بدون ذکر شـهر ماوقع استفاده کنی اجازشو بهم داده ...........من وبهرام بعد از برگشتن بـه ایران دفترچه خاطرات مورد نظر رو بعد از اینکه یـه شب مـهمونش بودم بهم داد ....خاطراتی کـه شامل خودش و ش بود ............سفر بـه ارمنستان و اشنایی با بهرام باعث شد من علنی نویسنده این داستان بشم ..........
ادامـه از طاهره..............وقتی بـه خودم اومدم و متوجه جو اطرافم شدم حس کردم رو رونای نرم فرانک سرمو گذاشتم چشامو خوب بـه اطراف گرفتم ...اوه اوه سیـامک بالای سرم با نگرانی و لبخند عاشقانـه اش بهم نگاه مـی کرد ..خدای من همون شاهزاده و مردی کـه درون سقف ارزوهام اونو جستجو مـی کردم الان داشت بهم لبخند مـیزد ......چه قشنگ و عاشقانـه ...جواب این لبخندو حتما مـی دادم ..منم بهش تبسمـی کردم و بعدش نگاهم متوجه فرانک شد ..........اوه طاهره عزیزم ....مردم و زنده شدم .....تو شده بود .......نکنـه بازم بار دار شدی .......نـه فرانک جون انگار مال گرما باشـه و شاید گرما زده شده بودم ......من بار دارنیستم ......قربونت برم ......چی دوس داری برات بیـارم ......سیـامک منتظر جواب من نشد ...... اجازه بده برم از بیرون چند سیخ جگر و دل و قلوه بگیرم .......طاهره خانم فشارشون پایین اومده حتما یـه چیز مقوی بخورن ....اون منتظر تایید فرانک نموند و رفت .........فرانک تیز بین و باهوش بود و بـه گمونم همـه چیو فهمـیده بود .......طاهره جون یـه چیزی بگم راستشو مـیگی ......اوه فرانک من و تو چیزی از همدیگه پنـهون نمـی کنیم ....بگو ........تو بـه خاطر سیـامک اینطوری شدی ...درسته ......روم نمـیشد بهش اره بگم ..گونـه هام از شرم و حیـا فوری حس کردم سرخ شده بود ویـهو تب بدنم با شنیدن اسم سیـامک باز بالا زد .....لازم بـه گفتن من نشده بود فرانک لبخندی زد و لبامو بوسید ......اوه عزیزم تو عاشق شدی ......لباشو باز بـه لبم رسوند و مـی خواست احساساتمو ارووم کنـه ولی برعکسش بدترم کرد و هوس کردم فرانکو بـه اغوشم بکشم ...کنترلمو از دست داده بودم مدتی زیـادی بود باهاش لز نکرده بودم ......خودمو بیشتر بهش چسپوندم و کاملا لباشو تسخیر لبام کردم ...یـه دستم بـه طرف هاش رفت و دست دیگه ام رو کم کم بـه طرف و رو کوسش کشوندم .....فرانک هم ی شده بود و اونم درون این فرصت دستشو تو چاک کونم بود و اونو از رو دامنم مـی مالوند و فشار دستاش باعث شده بود دامنم تو چاک م جمع بشـه فرانک درون شرایطی زیرم قرار گرفته بود کـه مـی تونست هامو خوب بخوره دستاشو بـه منظور لحظاتی متوجه بلوزم کرد و با کمـی تلاش پستونامو ازاد کرد و باودهنش اونارو خوب مـی خورد نوک پستونام منو بیشتر هوسی و دیوونـه تر مـی کرد ....همون لحظه باز قیـافه و اندام سیـامک درون نظر م نقش بست و حس کردم اون داره هامو مـی خوره .....وای خدای من چند برابر ی شده بودم و با تموم وچود و احساسم و البته با سرعت عمل بیشتری رو اندام فرانک کار مـی کردم اصلا حواسمون بـه لباسامون نبود هر چی دستمون مـیرسید با بی رحمـی و شدت اونو از تنمون بیرون مـیزدیم سرعت عمل من باعث شده بود فرانک هم تب ش بالا تربره..... کف اتاق روهم غلط مـی خوردیم و بـه حالت 69 دراومدیم و هرکدوم داشتیم هامونو باو دهن بشدت مـی خوردیم فرانک از من بیشتر فریـاد مـیزد و اه ناله اش همـه خونـه رو درون بر گرفته بود چهار کـه تا انگشتمو بـه حالت دوتا دوتا تو و کونش بودم و روشون ضربه مـیزدم...فرانک هم منو با همـین حالت گرفته بود و دو کـه تا مو بـه تسخیر انگشتاش رسونده بود نمـی دیدم کـه منو چند انگشتی مـی کرد همـینو مـیدونم داشتم بهترین ارگاسمو بدست مـیـاوردم اونو بـه خاطر تجسم سیـامک و اندام و زیبایی فرانک ........بدنم بـه لرزش افتاد و بیشتر اندامشو گرفتم ....ارضا شدنم باعث نشد کـه فرانکو ول کنم باز مـی خواستم و سیر نشده بودم این بار کیر ندیده سیـامکو تجسم مـی کردم کـه امـید وار بودم از مال فرهاد کلفتر باشـه و منو جر بده و که تا سرحد بیـهوشیم ببره این بار هم با انگشتام و هم لبامو فرانکو مـی کردم و مـی خوردم .....فرانک هوارش بالا تر رفته بود و داشت بـه خودش مـی پیچید بـه منظور لحظاتی منو ول کرده بود و تو حال و عشق خودش سیر مـی کرد ..سرعتمو بالا تر بردم و فرانکو بـه اوج ش رسوندم و با فریـاد بلندی اینو بهم ثابت کرد کـه ارگاسم شده .......فرانک شل و بیحال بـه پشت کف اتاق ولو شده بود ..من هنوز مـی خواستم رفتم بالا سرش و کوسمو رو دهنش گرفتم و بهش فهموندم اونو بخوره ..من خودم با زانو روش سوار بودم و با دودستام هامو مالش مـی دادم فرانک با یـه دستش و دهنش کوسمو مـی خورد و یـه دست دیگشو هم بـه کونم کشوند و اونو با انگشتش مـی کرد .....اوه اوه چه لحظات با حال و زیبایی رو مـی گذروندم و هوسم بسرعت داشت بـه اوج خودش مـیرسید و کنترل نداشتم اه و ناله و فریـاد عاشقونـه ام بـه اوج و شدت خودش رسیده بود و مثل مار و بـه همون حالت نیم خیزم بـه خودم تاب و تکون مـیزدم ......وای وای فرانک جون دارم دیوونـه مـیشم ...بیشتر بخور .....اوی اوی اوی .....بخورش ..بخورش ...با فریـاد مـی گفتم بخورش .......بالا خره بـه اون چیزی کـه مـی خاستم رسیدم و باز ارضا شدم و انچه اب تو کوسم ترشح شده بود رو فرانک جونم نوش جونش کرد و بـه معده اش رسوند ...نوش جونش .....هردو مون بی حال و خسته ولی مثل دوتا عاشق کنار هم دراز کشیده بودیم و بـه سقف اتاق خیره شده بودیم ....فکرم معطوف بـه اینده ام و عشق بـه سیـامک با وجود داشتن چهار فرزند و شوهر ..البته بلا نسبت شوهر ....شده بود.شوهری کـه بویی از مرد ونگی و غیرت و شرف براش نمونده بود و روز بروز اوضاعش بدتر مـیشد و کارش بـه جایی کشیده بود کـه باز چند روز قبل ازم مـی خواست بـه خونـه سرهنگ بریم و شبو خونـه اش بخوابیم ...صالح روش نمـیشد کـه علنی بگه تورو مـی برم کـه تا صبح طلوع سر هنگ بهت تجاوز کنـه و من پشت درون نگهبانیتو مـیدم.....اون حتی با وقاحت عسرهنگو نشونم مـی داد کـه بـه خیـال خودش دلمو بدست بیـاره و بـه اصطلاح عاشق اندام و جمال نامبارک سرهنگه بشم .....ولی باز من جوابشو ندادم و باهاش قهر کردم ......صدای کوبیدن درون خونـه فرانک منو از خیـالاتم بیرون کشوند و سریع بلند شدم و خودمو جمع و جور کردم لباسامون هر تیکه اش یـه گوشـه ای افتاده بود و هردومون اتاق و خودمونو بـه حالت نرمال و عادی دراوردیم و بعدش درو خودم بـه منظور عشقم یعنی سیـامک باز کردم .......اوه طاهره خانم مـی بینم شکر خدا خوب و سرحال شدین و خودتون زحمت کشیدین و درو باز کردین ........اره خوب شدم ...فرانک جون بهم شربت و خوراکی و منو سرحال ...تو دلم خنده ام گرفته بود اخه چه شربتی و چه خوراکی ....من بجای اینا با فرانک لز و عشق و حال کرده بودم .......ولی بطور حتم این کار مون از صد کـه تا شربت و خوراکی برام بهتر بود و منو سرحال و قبراق کرده بود ...اون روز سر سفره و با فرانیـامک من بهترین لحظات رو سپری کردم هر لقمـه ای کـه بـه دهنم مـی بردم با نگاهم بـه عشقم و سیـامکم تبدیل بـه بهترین و با مزه ترین خوراکی مـی گردید ....لحظاتی کـه همراه با خنده و حرفای زیبا و البته نگاه های سر شار از عشق و هوس من و سیـامک بـه همدیگه توام شده بود ...فرانک همـه چیو فهمـیده بود و اونم بـه گمونم از این عشق من و برادرش راضی و خرسند بود ..براستی فرانک با پی بردن بـه احساسات من و مشکلات خانوادگیم و عدم علاقه بـه شوهرم و البته بی رگ بودنش بهم حق مـیداد کـه عاشق سیـامک بشم ....اون روز کـه تا قبل از غروب و تاریک شدن هوا اونجا موندم ...باور کنید اگه بـه خاطر بچه هام نبود شبو خونـه فرانک مـی موندم و حداقلش باز با فرانک جون یـه لز دیگه مـی کردم ...ولی نگرانی بچه هام و خصوصا بهرام منو بـه خونـه کشوند ......

: بیا جرت بدم یعنی چی بیـا جرت بدم یعنی چی ، بیا جرت بدم یعنی چی بیـا جرت بدم یعنی چی




[خاطرات بهرام و ش - صفحه 10 بیا جرت بدم یعنی چی]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Tue, 31 Jul 2018 01:44:00 +0000



لوگو اسم حسین خانوم

مجموعه صوتی درباره امام مـهدی عج – مـهدی بیـا

پیشاپیش نیمـه شعبان و ولادت با سعادت پیشوای منتظران حضرت مـهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف رو بـه شما عزیزان تبریک عرض مـیکنم.

به همـین مناسبت مجموعه صوتی بسیـار زیبا و نایـاب از سروده هایی درباره امام مـهدی عج رو به منظور دانلود آماده کردم.

به انتخاب خودم امتیـاز بندی بین ۲ که تا ۴ گذاشتم. لوگو اسم حسین خانوم توصیـه ام اینـه اونـهایی کـه امتیـاز ۴ دارند رو حتما دانلود کنید.

 زیباترین کلیپ ها و دعاهای مـهدوی (جدید)

صفحه دانلود مجموعه صوتی درباره امام مـهدی عج

سروده جدید و فوق العاده زیبای گریـه ی عاشقان با صدای استاد خانچی

سروده جدید و بسیـار زیبای خورشید سامر

سروده جدید و زیبای شفیع شیعیـان

سروده  بسیـار زیبای بـه طاها بـه یـاسین ، لوگو اسم حسین خانوم تصویری

سروده بسیـار زیبای یـار پشت پرده

سروده بسیـار زیبای این جشنـها به منظور من آقا نمـیشود

سروده زیبای اسیر کوی تو هستم

سروده  بسیـار زیبای انا العبد – عربی

سروده  بسیـار زیبای لشکر مـهدی – عربی

سروده بسیـار زیبای مولا امام منتظران (یـا سیدی یـابن الحسن)

سروده بسیـار زیبای محبوبترین درون وصف امام مـهدی عج

سروده بسیـار زیبای یـا ابا صالح دلم را عشق تو کرده هوایی

سروده بسیـار زیبای آقا بیـا که تا زندگی معنا بگیرد(جدید)

چهار سروده بسیـار زیبا بـه مناسبت نیمـه شعبان(جدید) : لوگو اسم حسین خانوم بـه هوای تو ، چشم غزال ، نیمـه شعبان تو ، من مـهدیم

سروده ی همش دعا مـی کنم براتون (جدید)

سروده ی بسیـار زیبای ای مـهر تابان قرآن بخوان (جدید)

سروده زیبای ویژه نیمـه شعبان المعظم

سروده بسیـار زیبای مـهدی فاطمـه ورژن دوم

سروده زیبای گل نرگس بـه مناسبت مـیلاد حضرت قائم عج

سروده زیبای مـهدی بیـا

سروده زیبای الا یـا ایـها المـهدی

سروده زیبای ای نوبهار فاطمـه

سروده بسیـار زیبای انتظار

سروده زیبای سر راهت درون انتظارم

سروده های فوق العاده زیبا : نشان یـار، بیـا مولا، خال هاشمـی، خدایـا خدایـا، مولا امام المنتظر(فارسی-عربی)

گدای کوی تو ، گل زهرا ، گل همـیشـه بهار

سروده منم سرگشته حیرانت، آهنگی فوق العاده زیبا درون مدح امام زمان عج

سروده ترکی بسیـار زیبا درون مدح امام زمان عج(از تلویزیون همـیشـه پخش مـیشـه)، تصویری، زنده از یوتیوب

سروده های جدید مـهدوی ۱۳۹۱

کلیپی بسیـار زیبا بـه نام بیـا بیـا یـا ابن الزهرا کاری از بچه های قلم

  مژده ظهوراز قول آیت الله بهجت + تصویری

  مجموعه عبسیـار زیبا و نایـاب درباره حضرت مـهدی عج

دانلود کل سرودهای مـهدوی درون یک فایل فشرده ۸۵ مگابایت (لینک مستقیم)

  • مستند محمد، مـیراث یک پیـامبر (زیرنویس فارسی)
  • زیباترین کلیپ های تصویری ویژه ی محرم
  • زیباترین کلیپ ها و دعاهای مذهبی (تصویری)
  • آخرین نواهای مذهبی
  • دعاهای مـهدوی
  • مناجاتهای سحریِ حرم رضوی
  • حسن یک کوه تنـها بود(نواهای شـهادت امام حسن ع)
  • دانلود سروده ها و نواهای رضوی
  • نواهای ماه مبارک رمضان
  • دانلود سروده ها و نواهای محمدی
. لوگو اسم حسین خانوم




[مجموعه صوتی درباره امام مـهدی عج – مـهدی بیـا لوگو اسم حسین خانوم]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Fri, 20 Jul 2018 10:39:00 +0000



تمامی مطالب این سایت به صورت اتوماتیک توسط موتورهای جستجو و یا جستجو مستقیم بازدیدکنندگان جمع آوری شده است
هیچ مطلبی توسط این سایت مورد تایید نیست.
در صورت وجود مطلب غیرمجاز، جهت حذف به ایمیل زیر پیام ارسال نمایید
i.video.ir@gmail.com